چکیده:
مطلوبیت و ضرورت تربیت دینی خواه به صورت کلی یا در نظام آموزش و پرورش رسمی بر اساس متون اسلامی امری انکار ناپذیر است. باوجوداین، تردیدها و مخالفتهایی در بارة ضرورت تربیت دینی در نظام آموزش و پرورش رسمی از سوی برخی متفکران غربی ابراز شده که هدف این مقاله بررسی و نقد این دلایل و اثبات مطلوبیت و ضرورت تربیت دینی در آموزش و پرورش رسمی با روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی است. بیمعنایی و غیر عقلانی بودن آموزههای دینی و تلقینی بودن تربیت دینی از مهمترین دلایل عام مخالفت با ضرورت تربیت دینی و تلقینی بودن مفهوم تربیت اسلامی دلیل خاص مخالفت با ضرورت تربیتی دینی اسلامی است که در این مقاله نقد و بررسی میشود. در پایان نیز مطلوبیت و ضرورت تربیت دینی با دلایل جداگانه به اثبات میرسد.
The desirability and necessity of religious education cannot be denied according to the Islamic texts, whether in general or in the formal system of education. Nevertheless, there are doubts and oppositions regarding the necessity of religious education in the formal system of education by some western thinkers. This article aims at investigating and criticizing these reasons and proving the desirability and necessity of religious education in the formal system of education through a descriptive, analytical and critical method. Senselessness and irrationality of religious teachings as well as suggestive nature of religious education are among the most important general reasons for opposition to necessity of religious education, and the suggestive nature of the concept of Islamic education is the specific reason for opposition to necessity of religious-Islamic education. In this article, these reasons are reviewed and investigated. Finally, the desirability and necessity of religious education are proved using separate reasons.
خلاصه ماشینی:
بـا وجـود ايـن ، ترديـدها و مخالفـت هـايي دربـارة ضرورت تربيت ديني در نظام آموزش و پرورش رسمي از سوي برخي متفکران غربي ابراز شـده که هدف اين مقاله بررسي و نقـد ايـن دلايـل و اثبـات مطلوبيـت و ضـرورت تربيـت دينـي در آموزش و پرورش رسمي با روش توصيفي ، تحليلي و انتقادي است .
اما مدعاي دوم مخالفان تربيت ديني يعني عقلاني نبودن گزاره هاي ديني نيز مردود است ؛ زيـرا پيش فرض آنها اين است که عقل بشر محدوديتي ندارد و توان درک همۀ گزاره ها را دارد؛ اما امـروزه بسياري اين پيش فرض را قبول ندارند؛ بنابراين ممکن است گزاره هايي وجود داشته باشد که علم بـه آنها براي سعادت انسان ضروري باشد؛ ولي عقل انسان توانايي درک و فهـم آنهـا را نداشـته باشـد.
آمـوزش ايـن مطالب نه با خودگرداني آنها تعارض دارد و نه اگر معارض باشد، به لحاظ اخلاقي مـذموم اسـت ؛ بنابراين درست است که هدف تربيت رشد و پرورش خودگرداني و عقلانيت است ؛ اما اين منافاتي ندارد با تلقين برخي موضوعات و آموزه هايي که به صلاح دانش آموزان است و ايـن کـار بـه لحـاظ اخلاقي هم مذموم نيست .
اگر معلم ديني آموزه هاي ديني را بيان کرده ، نظرات و دلايل مخالف و موافق آن را مطرح کنـد، ايـن روش باعث رشد درک و فهم آنها مي شود و به آنها امکان پذيرش يا رد آگاهانه را مي دهد و به همين جهت نه تلقين ، بلکه تربيت است ؛ اما اگر معلم ديني در آموزش آموزه هاي ديني نتواند درک و فهـم مناسبي در دانش آموزان ايجاد کند و با استفاده از عوامل ديگري آنهـا را وادار بـه پـذيرش کنـد، نـه 1.