چکیده:
رئالیسم» مکتبی ادبی است که در فاصلة سالهای ۱۸۵۰-۱۸۸۰ در اروپا و آمریکا رواج
یافت. مهمترین ویژگی آثار رئالیستی آن است که انسان را به عنوان موجودی اجتماعی مطرح
میکند و ریشه همة رفتارهای نیک و بد او را در اجتماع جستجو میکند. مکتب رثالیسم در ایران
در اثر آشنایی ایرانیان با غرب به صورت تقلیدی» همسو با انقلاب مشروطیّت وارد ادبیّات فارسی
شد و شاعران و نویسندگان در خلق آثار خود از این مکتب بهره بردند. شاعران زن ایران از جمله
فروغ فرخزاد همگی در سرودن اشعار اجتماعی خود گوشه چشمی به این مکتب داشتند. مقالة
حاضر با روش تحلیلی - توصیفی و با این هدف که حکومتهای گوناگون چه تاآثیری بر
مولّفههای اجتماعی از انقلاب مشروطه تا سالهای پس از انقلاب داشته است» به بررسی برخی از
مولّفههای رثالیسم اجتماعی در شعر شاعر مذکور پرداخته است. نتایج این پژوهش حاکی از آن
است که عنصر زن با اتکا بر محتوای (یاسستیزی» عدل پرستی و حق طلبی) از مهمترین
مولّفههای رئالیسم اجتماعی بوده که در جنبش مودر و تحول زای نگرش او بر زنان از دیدگاه
متفاوت از عوامل مهم در شعر این بانوی ایرانی است.
خلاصه ماشینی:
پس میتوان گفت: ادبيّات ايران تا پيش از دورة مشروطه با واقعيّتهاي اجتماعي پيوند چنداني نداشت امّا در اين دوره تحوّلي در نگرش شاعران و نويسندگان ايجاد شد و ادبيّات به طور كامل تحت تأثير تحوّلات اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه قرار گرفت و در پی ارتباط ایرانیان با غرب و اعزام دانشجو به اروپا، تأسیس مدارس جدید، ورود صنعت چاپ به ایران و ترجمۀ آثار ادبی و رواج روزنامهنگاری، نگاه ایرانیها به واقعیّت زندگی تغییر کرد که انقلاب مشروطه (1384 ش /1905 م) مولود ظهور این نگاه واقعگرایانه به انسان و جهان بود.
شعر این شاعر در مقالات نیز مورد نظر پژوهشگران است به عنوان نمونه سیّده اکرم رخشنده و معصومه نعمتی (1393) در مقالهای با عنوان «تحلیل مقایسه اشعار نازک الملائکه و فروغ فرخزاد از منظر نقد اجتماعی» به بررسی تطبیقی برخی از مضامین اجتماعی این دو شاعر پرداخته است.
درست است که در اوایل این حس خام و نارساست ولی کم کم با رشد اندیشگی بیشتر زنان، و آزادی های بیشتری که کسب کردند، طرز فکر و احساسات آنان نیز بالا میرود و در اینجا باید از فروغ و ابتکار و دلیری ادبی او سخن گفت که به بیان چگونگی روحی زن ایرانی پرداخت و نمایندة همجنسان خود شد.
» (همان: 259) بنابراین یأس و بدبینی نخستین مسألهای است که در اشعار فروغ زیاد به چشم میخورد و فکر این همه بیهودگی و یأس شاعر را به پس رفت میکشاند.