چکیده:
در نقد شعر معاصر توجه به جنبۀ زیباییشناسی اشعار جهت بازشناخت عناصر و مولفههای ژرف ساخت و روساخت شعر حائز اهمیت است. در این میان بویژه شاعران سپیدسرا با استفاده از ذوق و استعداد ذاتی خویش و با تکیه بر شگردهای هنجارگریزانه و بکارگیری تکنیکهای متفاوت، به زبانی زنده و پویا رسیدهاند.
در این نوشته به بررسی عناصر برجستۀ موسیقایی، زبانی، و تصویرساز در شعر ده تن از شاعران سپیدسرای دهههای هفتاد و هشتاد شمسی در ادبیات فارسی و چگونگی ارتباط و پیوند آنها با عاطفۀ شعری پرداخته شده است؛ عناصری که با ایجاد هنجارگریزی و آشناییزدایی موجب زیبایی شعر شدهاند.
این پژوهش از حیث ماهیت توصیفی تحلیلی است. روش گردآوری اطلاعات بر اساس فیش برداری و با استناد به منابع کتابخانهای است. یافتههای این پژوهش مبین آن است که نوآوریها و هنجارگریزیهای این شاعران در بخشهای موسیقایی، زبانی و صور خیال دارای بسامد زیادی است. این شاعران بخوبی توانستهاند عاطفه و اندیشۀ شعری را ازطریق این سه بخش به خواننده القا کنند؛ بنابراین ارتباط مناسبی بین عاطفۀ شعری و بخشهای موسیقایی، زبانی و تصاویر شعری ایشان دیده میشود.
In the critique of contemporary poetry, it is important to pay attention to the aesthetic aspect of the poems in order to recognize the deep elements and components of the construction and superstructure of the poem. Meanwhile, especially White poets have reached a living and dynamic language by using their innate taste and talent and relying on normative techniques and using different techniques.
This article examines the prominent musical, linguistic, and illustrative elements in the poetry of ten poets of the White House in the seventies and eighties in Persian literature and how they are related to poetic emotion; Elements that have caused the beauty of poetry by creating norms and familiarity.
This research is analytical in terms of descriptive nature. The method of data collection is based on fisheries and library resources. The findings of this study indicate that the innovations and norms of these poets in the musical, linguistic and imaginative sectors have a high frequency.
These poets have been able to instill in the reader the emotion and thought of poetry through these three sections; Therefore, there is a good relationship between poetic emotion and its musical, linguistic and poetic images.
خلاصه ماشینی:
در اين نوشته به بررسي عناصر برجستۀ موسيقايي، زباني، و تصويرساز در شعر ده تن از شاعران سپيدسراي دهه هاي هفتاد و هشتاد شمسي در ادبيات فارسي و چگونگي ارتباط و پيوند آنها با عاطفۀ شعري پرداخته شده است ؛ عناصري که با ايجاد هنجارگريزي و آشناييزدايي موجب زيبايي شعر شده اند.
پس از نيما شعر نو داراي جريان هاي گوناگوني مانند «موج نو»، «شعر حجم »، «شعر پلاستيک يا تجسمي»، «موج ناب »، و «شعر لحظه » گشت اما در اين ميان شعر سپيد در انديشۀ خلاق شاملو با پيچيدگي و تفاوت در زبان و انديشه و با بهره گيري کامل از پيشينۀ شعر فارسي، حس تصوير تازه اي را پيش روي مخاطب قرار داد و به تدريج پا گرفت و مخاطبان و طرفداران بسياري براي خود فراهم آورد.
براي مثال کتاب هاي قصيدة لبخند چاکچاک و نت هايي براي بلبل چوبي از شمس لنگرودي، مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده است از غلامرضا بروسان ، هيچ چيزي مثل مرگ تازه نيست ، و سطرها در تاريکي جا عوض ميکنند اثر گروس عبدالملکيان ، و ديدار با ذات الريه از جواد گنجعلي مورد بررسي قرار گرفته است .
همچنين واژه ها و ترکيباتي مانند «آروارة سوخت بار» از مهرداد فلاح ، «آتش ميدان » و «آسودنگاه » از فرشته ساري، «نديدارها» از گروس عبدالملکيان ٢، «دماغِ دزدگير» و «هيس لازم » از مريم هوله ، و «گنجشکان زمستان ديده » از ليلا کردبچه نشانۀ دقت اين شاعران در به کارگيري واژه هاي بديع و خلاقانه است که به ادبيات فارسي تقديم شده است .