چکیده:
مولانا در مثنوی معنوی بر اساس تجربیات روحانی و دیدگاه عرفانی خویش، به کمک آیات و روایات و احوال انبیا و حکایات و تمثیلات، به گونه ای نغز و موثر از فیض و رحمت حق، سخن می گوید.آنچه که مسلم است، این است که از جانب خداوند امواج رحمت الهی همواره ساطع و منتشر می گردد. و این انسان جاهل است که گاهی وجود خود رااز پرتو این امواج دور می سازد. مولانا با بیان زیبا و جذاب خود آنچنان رحمانیت و رحیمیت حق را در آیینه مثنوی به تصویر می کشد که نشانه های قهر و غضب الهی را تحت الشعاع قرار می دهد، چرا که اصل و متن خلقت رحمت است.«الوجود کله رحمه.»مثنوی نیز قرآن کریم و انبیا و اولیای الهی را از جلوه های بارز رحمت حق و اطاعت و تبعیت از آنان را موجب بهره مندی از دریای بی کران رحمت الهی می داند. امیدوار بودن به رحمت الهی در زندگی انسان را به سوی کمال و ترقی که هدف خلقت است؛ سوق می دهد.
In Mathnawi, Mowlana, using verses of the Koran, traditions, biographies of the prophets, parables, and allegories, talks about God's blessings in an effective and elegant way. It goes without saying that God's blessings spread everywhere, but the ignorant man may deprive himself of such blessings. Mowlana pictures God's mercy and compassion in such an attractive and beautiful way that the signs of God's wrath and rage are overshadowed, since the essence of creation lies in God's compassion and mercy.
خلاصه ماشینی:
پس چه زيبا وپسنديده است که انسان در اين نظام هستي که بر پاية رحمت و لطف الهي بناشده است ، با عشق به حق تعالي و تواضع در برابر او، از مظـاهر رحمـتش کـه از مهم ترين مصاديق آن ، قرآن کريم و انسان کامل است ، به خوبي بهره مند شود، تا رحمت جزئي اش به رحمت کل متصل گردد و به کمال انساني ، دست يابد.
آن خـــدايي کـــه فرســـتاد انبيـــا نه به حاجت بـل بـه فـضل و کبريـا (مولوي ، ۱۳۷۸: ۲/ ۲۵۶) مولانا در فرازي ديگر تصريح دارد که انبياي الهي از اين نظر مظهر رحمت اند که : خلـق را خوانـد سـوي درگـاه خـاص حق را خوانـد کـه وافـر کـن خـلاص (مولوي ، ۱۳۷۸: ۴۶۴۳) انبيا و اوليا الله در قرآن کريم رحمتي براي عالميان معرفي شده انـد.
در ميــــان امــــت مرحــــوم بــــاش ســنت احمــد مهــل ، محکــوم بــاش (مولوي ، ۱۳۷۸: ۱۵۲/۶) امــت مرحومــه زيــن رو خوانــدمان آن رســول حــق و صــادق در بيــان پس سپاس او را، که مـا را درجهـان کــــرد پيــــدا از پــــس پيــــشينيان تـــا شـــنيديم آن سياســـتهاي حـــق بـــر قـــرون ماضـــيه انـــدر ســـبق (مولوي ، ۱۳۷۸: ۵/۱-۸۰۴) ج ) علم لدني در مقام شامخ انسان همين بس ، که خداونـد در مـورد او فرمـوده اسـت "و علـم ادم الاسماء کلها" معدن علم موهوبي و کـشفي ، بـاطن پـاک انـسان و نفـس تهـذيب يافتـة اوست ، وگرنه علم جزيي و اين جهان را هر نفسي مي توانـد بيـاموزد پـس انـسان کامـل مظهر رحمت حق است ، زيرا " مظهر اسم جامع و مرآت تجلي اسم اعظم است " (امام خميني ، ۱۳۸۲ : ۶۳۵) گفـــت و لله عـــالم الـــسر الخفـــي کافريـــد از خـــاک آدم را صـــفي درســه گزقالــب کــه دادش وانمــود هرچــه در الــواح و در ارواح بــود تــا ابــد هرچــه بــود او پــيش پــيش درس کرد از علم الاسـماء خـويش (مولوي ، ۱۳۷۸: ۳۱-۶۹۲) مولوي اشاره داردکه اين علم حقيقي و تحقيقي را حق تعالي به آدم ، هديـه کـرد و او را خلق برتر خود قرار داد.