چکیده:
سابقه و هدف: هدف از نگارش این مقاله بررسی مقایسه ای اندیشه سیاسی افلاطون و ارسطو می باشد.
افلاطون و ارسطو از بزرگترین فلاسفه یونان باستان بوده اند که افکار و آثار آنها همواره مورد استناد بوده
است. افلاطون و ارسطو را میتوان به عنوان پدران فلسفه سیاسی غرب باستان قلمداد کرد. ارسطو یکی از
شاگردان افلاطون بود که از لحاظ فلسفه سیاسی دارای نظام جداگانه و مجزّایی نسبت به استاد خویش بود.
مهم ترین تفاوت ارسطو از استادش در قالب عمل گرایی وی در مقابل دانش و معرفت گرایی افلاطون بروز
میکند.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر از نوع توصیفی- تحلیلی ١و ماهیت آن کیفی است و پس از بررسی مفاهیم
با ارائه نتایج به پیشنهادات کاربردی پرداخته شده است. روش تحقیق حاضر توصیفی و روش گردآوری
اطلاعات آن، کتابخانه ای است. بدین صورت که از منابع کتابخانه ای نظیر: کتاب، مقاله، منابع خارجی و. .
و آموخته های محقق استفاده شده است
یافته ها: از نظر این پژوهش افلاطون مسیر طبیعی عالم ماده را رو به فنا می داند و معتقد است: هیچ چیز
نمیتواند در این نظام، ابدی تلقّی شود. افلاطون از فضیلت انسان هم دم میزند که قانون در جهت
تضمین و تامین آن است. پس در اولین قدم، می توان گفت: هدف قانون تربیت است. تربیت هم برای
حفظ و رسیدن به فضایل انسان، بخصوص فضایل روح، است. ارسطو اصرار دارد به ما بفهماند که
موضوع حکمت عملی، امور تغییرپذیر است تا ما را از حکمت نظری، که مربوط به امور تغییر ناپذیر
است، پرهیز دهد. پس حکمت عملی، استعداد عمل کردن با تفکر درست در حوزه اموری است که
برای آدمی بد یا نیکند. نکته دیگر نیز آن که امور حکمت عملی چون مربوط به امور تغییرپذیرند،
استدلال بردار نیستند.
نتیجه گیری: از مباحث ایراد شده نتیجه گرفته می شود پیش فرض افلاطون در بحث فلسفه سیاسی این
است که انسان مرکّب از روح و جسم است و جزء اصیل انسان، روح است که همه چیز در خدمت آن
و تعالی آن است. روح صعود میکند و به حقیقت می پیوندد. ولی اکنون دچار ماده شده است. از این
رو، باید قانون و تربیت وجود داشته باشد تا روح از مسیرخود خارج نشود. از نظر ارسطو اگر خیر مطلق
و فی نفسه وجود داشته باشد، در زندگی سیاسی، که خیرهای متعددی مورد ملاحظه قرار می گیرند،
چندان کاربرد ندارد. پارچه باف خوب، کسی است که پارچه باف خوب باشد، نه این که از خیر کلی
هم درکی داشته باشد. پس تمام تلاش جامعه سیاسی و دانش سیاست رسیدن به سعادت و نیک بختی
است.
خلاصه ماشینی:
من به طور کلي مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد يافت ، مگر آن گاه که در شهرها فلاسفه پادشاه ١٦٦ / مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، سال چهارم ، شماره بيستم ، زمستان ١٣٩٩ * * * * * شوند، يا آنان که هم اکنون عنوان پادشاهي و سلطنت دارند به راستي و جدا در سلک فلاسفه درآيند و نيروي سياسي با حکمت توأما در فرد واحد جمع شود؛ و از طرفي هم به موجب قانون سختي، کساني که منحصرا يکي از اين دو رشته را تعقيب ميکنند، از دخالت در اداره امور ممنوع گردند.
اگر همه عواملي که براي پيشرفت و نيک بختي کشوري ضروري فلسفه سياسي افلاطون و ارسطو / ١٦٩ است با هم جمع شوند، آن کشور تنها در صورتي از آن عوامل سود خواهد برد که از وجود قانونگذاري توانا به معناي راستين بهره مند باشد البته باز هم افلاطون تصريح ميکند: کشوري که در اختيار قانونگذار قرار دارد، بايد توسط شهرياري مطلق العنان ، که تيزهوش و قوي حافظه و شجاع و داراي اصالت ذاتي است ، اداره شود.
اما ارسطو تصريح ميکند که خيرات و فضايل متعددند و همه نيک بختي ملک مشترک همه آدميان است و به همين جهت ، بسياري از آدميان ميتوانند به آن دست بيابند و از طريق نوعي آموزش و کوشش به آن نايل ميگردند و کساني که از لحاظ فضيلت فلج نشده اند، مي توانند بدان دست يابند [١٨] در ضمن مباحث ، ديدگاه هاي وي در کتاب اخلاق نيکوماخوس و کتاب سياست ارائه ميشوند: الف : موضوع ، مسائل ، ويژگيها و مميزات حکمت عملي تعريف شهر يا اجتماع سياسي از ديد ارسطو، عبارت است از: اجتماعي که در صدد دست يابي به خير برين و نه خير ناقص ميباشد.