چکیده:
نامه های بر جای مانده از ابی عبدالله (ع) در دورة خلافت یزید، از آغاز تا پایان واقعه کربلا،
هر یک سندهای قاطع تاریخی است در حقانیت راه و حرکت و اندیشه نورانی و راهنمای
آن حضرت (ع) در میدان مجاهدت و مبارزه با دستگاه حاکم جبار اموی. از میان یازده
دوازده نامه ای که از امام (ع) در منابع آمده، بیشتر آنها خطاب به دوستداران و نزدیکان
و معتقدان به حسین بن علی (ع) همچون محمد حنفیه، عبدالله بن جعفر و سران شیعة
اهل کوفه نوشته شده که امام (ع) از آنها چشم یاری و حمایت داشت. اما برخورد آنها
در قبال نصر تطلبی، روشنگری و هشدارهای امام حسین (ع) بسیار شگفت، تاثربرانگیز
و در عین حال درس آموز است. وضعیت دشمنان و پیاد هنظام حکومت ظالم روشن بود.
اما تعجب از دوستان و داعی هداران مسلمانی است که جز اندکی، از همراهی با امام (ع)
سرباز زدند و حسین بن علی (ع) را در اوج تنهایی و مظلومیت، تنها گذاردند و این آغاز
نگو نبختی و ابتلائات آنان و آیندگان شد.
إن الرسائل المتبقیة من أبی عبد الله (ع) خلال فترة حکم یزید، من البدایة إلی نهایة معرکة کربلاء، هی فی الواقع وثائق تاریخیة حاسمة فی إثبات شرعیة نهج وحرکة الإمام الحسین (ع) وأفکاره النورانیة فی ساحة الجهاد والصراع ضد الحکومة الأمویة. وأکثر هذه الرسائل التی نقلت عن الإمام (ع) فی المصادر والتی کان یصل عددها إلی بین 11أو 12، کان معظمها موجها إلی محبی وأقارب الإمام حسین بن علی (ع) وأتباعه، مثل محمد الحنفیة، وعبد الله بن جعفر، و الشیعة فی الکوفة، الذین کان یتوقع منهم الإمام (ع) الدعم والنصرة. إلا أن ردود فعلهم إزاء استغاثة الإمام الحسین منهم وتبیین الحقیقة لهم وتذکیرهم بدورهم کان عجیب ومؤسف للغایة وفی النفس الوقت عبرة لمن یعتبر. وقد کان وضع الأعداء وجنود النظام واضحا جدا. لکن ما یثیر الدهشة هم الاصدقاء والأنصار الذین یدعون بأنهم مسلمون الذین لم یقف منهم سوی عدد قلیل مع الامام الحسین حیث ترکوا الحسین بن علی (ع) وحیدا وفریدا. وکانت هذه بدایة تعاستهم ومصائبهم والأجیال التی جاءت بعدهم.
The surviving letters, written by Abi Abdullah during the Yazid Caliphate, from the beginning to the end of the Karbala incident, are all decisive historical documents on the legitimacy of his path and movement as well as his enlightened thought and guidance in the field of struggle against the ruling Umayyad dynasty. Among the eleven or twelve letters written by Hussein ibn Ali (AS) found in the sources, most of them were addressed to his followers and relatives such as Muhammad Hanifah, Abdullah ibn Ja'far, and the Shiite leaders of Kufa, of whom he expected support. But their responses to his request for help and his enlightenment and warnings were astonishing and impressive but instructive. The situation of the enemies and infantry of the tyrannical regime were clear. But the surprising matter was those Muslim friends and claimants who, except for a few, refused to join Hussein bin Ali’s troop and left him alone at the peak of loneliness and oppression, and this was the beginning of their misfortune and future afflictions.
خلاصه ماشینی:
نامه سوم: به يزيد بن معاويه و ابراز بيرازي از عملکرد او ظاهراً هنوز امام حسين7 به مکه نرسيده بود که يزيد از جريان مطلع ميشود و در نامهاي تهديدآميز به عبدالله بن عباس، اولاً او را از حرکت امام7 آگاه ميکند و ثانياً از گمان خويش ميگويد که ابي عبدالله7 به تحريک و پيشاندازي گروهي از مردم عراق، که او را به آرزوي خلافت انداختهاند، به چنين اقدامي دست زده و با اين کار خود پيوند خويشي و قبيلهاي را گسسته است.
اي ســـواري کــه بــامــدادان بر شتر تنومند خود شتابان ره ميسپاري - با اينکه از قريش دور افتادهام، به ايشان برسان ميان من و حسين خدا و پيوند خويش حکم خواهد کرد - سوگند به مقامي که کنار کعبه قرار دارم، بيادش آورمپيام الهي را و آنچه بايد بدان وفادار بود - شما به افتخار مقام مادرتان قوم خود را اندوهگين ميکنيد به جان خودم سوگند که مادري پارسا و گرامي و پاک است - او کسي است که هيچکس به فضيلتش نرسد دختر پيامبر و گزيدهتر کسي است که ميدانند - فضيلت او براي شما برترين فضيلت است و ديگران نيز از اين فضيلت بهرهاي دارند - من به خوبي ميدانم و هيچ نادرستي و کذبي در آن نيست و ظن و گمان گاهي راست ميآيد و گاهي نه - که آنچه در پي آنيد به زودي از کفتان خواهد رفت به صورت کشتگاني که عقابها و کرکسها براستان خواهند آورد - اي قوم ما!