چکیده:
عصر جهانی شدنها در نگاه نخست، صحنة به نمایش درآمدن آرزوها و خلاقیتهای جامعة بشری در عرصههای گوناگون است. اما با نگاهی منصفانه و آسیبشناختی به ابعاد مختلف این پدیده باید گفت این امر با پایایی و تعمیق بعضی از مشکلات عدیده در عرصههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همسو است. بهویژه نگاهی به عرصة نظریهپردازی نشان میدهد که در میان همة دغدغهها مقولة چیستی و ماهیت عدالت و نهادینهکردن بهترین شکل آن اولویت اساسی فیلسوفان سیاسی است. درحالیکه از اواخر سدة گذشته برخی از نظریهپردازان با تأثیرپذیری از حوادثی چون فروپاشی و زوال ایدئولوژی کمونیسم و گسترش دامنة اقتصادی و سیاسی نئولیبرالیسم، سخن از«پایان تاریخ» پیش کشیدهاند و مدعی هستند که پیروزی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت است. با این همه معضلات اقتصاد بازار و شکاف فزاینده میان جوامع توسعهیافته و فرودست از یکسو و اختلافات فزایندة هویتی و فرهنگی ازسوی دیگر نشان میدهد که بازنگری نظریههای عدالت و به همین معنا بازسازی معنوی و اخلاقی امری بنیادین و مهم است. ریشة این مشکلات در کجاست؟ علت ناکامی نظریههای عدالت چیست؟ راههای برونرفت از این وضعیت چگونه است؟ آیا جوامع غیرغربی با مبانی فرهنگی و سیاسی متفاوت جایی در این نگرههای عدالتخواهی دارند؟
در پاسخ به این پرسشها این فرض مطرح میشود که با استناد به شرایط ناعادلانة موجود، مبانی فلسفی و اخلاقی دموکراسی لیبرال ضروری است. برای اثبات این مهم به نقد اقتصاد بازار و دموکراسی میپردازیم. آنگاه در چهاچوب نظریة «عدالت بهمثابة انصاف» جان راولز، به طرح و دفاع از نظریة عدالتی میپردازیم که بهزعم ما برای شرایط متکثر فرهنگی و اقتصادی موجود مناسبت دارد؛ ازاینرو در بخش دوم مقاله شاخصههای این نظریه از عدالت مطرح و مورد واکاوی قرار میگیرد. این مقاله از روش توصیفی تحلیلی استفاده کرده و در چهارچوب نظریة انتقادی و هنجاری به نگارش درآمده است.