چکیده:
در پژوهش حاضر، به مطالعه استعارة مفهومی «خشم به مثابة گرما» در زبانهای عربی و فارسی بر اساس نظریه شناختی کُوچِش پرداختهایم. بررسی مقایسهای عبارتهای شناختی این استعاره، طبق الگوی پیشنهادی کرشفسکی، نشان میدهد که سخنگویان این دو زبان چگونه درک خود را در اینباره سازمان میدهند. این تحقیق، از این واقعیت ناشی میشود که امروزه مبحث استعارههای مفهومی در زمینه مطالعات فرهنگی و میانفرهنگی، امکان بررسی شناختی فرهنگها را فراهم و از چرایی شباهتها و تفاوتهای آنها پرده برمیدارد. نتایج تحقیقی نشان میدهد که بسیاری از جنبههای استعارة مذکور در این دو زبان، مشترک و برخی دیگر مختلف میباشد. شباهتها غالبا ناشی از درک مشترک از بدن به جهت تجربیات مشترک فیزیولوژیکی و بافتهای مادی و فرهنگی مشابه، و تفاوتها ناشی از وجود تفاوت در این بافتها، مفهومسازی با مبدأهای مختلف، نوع دستوری زبانهای مذکور و میزان شرحوبسط استعاری میباشد.
The present study employs Kovecses’ cognitive theory to investigate the cognitive metaphor ‘ANGER IS HEAT’ in Persian and Arabic languages. The comparative study of cognitive phrases of this conceptual metaphor based on Krezeszowski’ model indicates how speakers of these two languages organize . This research was inspired by the fact that the study of conceptual metaphors in cultural and intercultural fields enables the cognitive investigation of cultures and casts light on the nature of similarities and differences between them. The study of some of the most common cognitive phrases indicates that many aspects of these metaphors are similar while some other are different. The similarities between them normally originate from the similar perception of human body based on common physiological experiences as well as similar physical cultures. The differences between them result from differences in contexts, conceptualization with different origins, grammatical types of these languages, and metaphorical extensions.
خلاصه ماشینی:
به همين منظور منتخبي از رايج ترين عبارت هاي استعاري مربوط به خشم از صورت هاي گفتاري و نوشتاري زبان هاي فارسي و عربي، جهت مقايسه گردآوري شده اند؛ سپس براساس «نظريه معيار اصلاح شده »٣ که توسط کوچش ٤ (٢٠٠٥) ارائه شده است و استعاره را واقعيتي زباني، مفهومي، عصبي، بدني و اجتماعي- فرهنگي به صورت يک جا در نظر ميگيرد، مورد مطالعه و تحليل قرار گرفتند.
روحي و همکاران (١٣٩٦) در مقالۀ ديگري به بررسي استعاره هاي خشم در زبان هاي فارسي، کردي و گيلکي ميپردازند و معتقدند که در ميان زبان هاي بررسي شده که ريشۀ يکساني دارند تفاوت فاحشي وجود ندارد اما گاه در عين شباهت بين قلمروهاي مبدأ انتخابي، تفاوت هايي ديده ميشود که نگاه ما را به فرهنگ معطوف ميدارد؛ ساساني و ملکيان (١٣٩٣) نيز در مقاله اي با عنوان «مفهوم سازي خشم در زبان فارسي» با تحليل مجموعه اي از جمله هاي گويشوران فارسيزبان شهر تهران به شناسايي رايج ترين حوزه هاي مبدأ مفهوم سازي خشم در زبان فارسي پرداخته اند که عبارتند از خرابي/ ويراني، آتش / گرما، تغيير فيزيولوژيکي و رفتار حيواني .
دوآتيشه در زبان عربي متناظر ندارد؛ و اما در اين عبارت ها، خشم را با حوزه ي مفهومي آتش ، مفهوم سازي ميکنيم ، و شخص خشمگين را ديگر نه در چارچوب يک انسان انديشمند که به فرجام کارش ميانديشد و احوالات ظاهري او نيز آرام و طبيعي باشد، بلکه در قالب آتشيافروخته که ميسوزد و ميسوزاند، فهم و بيان ميکنيم .