چکیده:
«معروف رصافی» شاعر نامور عرب و «عبدالله پشیو» از شاعران نامی کرد در عراق از شاعران معاصریند که از پدیدۀ غربتگزینی رنج میبردهاند. بایستگی و اهمیت این پژوهش از آنجا نشأت میگیرد که پیش از این، غربتگزینی در شعر این دو شاعر همچون یک پژوهش مستقل تطبیقی مورد بررسی قرار نگرفته است؛ بنابراین نگارندگان در جستار حاضر برآنند که با رویکردی توصیفی-تحلیلی بهبررسی پدیدۀ غربتگزینی در شعر دو شاعر بپردازند. دو شاعر از اغتراب اجتماعی، سیاسی و روحی ناشی از سیطرۀ استعمار، ظلم، بهحاشیه راندن نخبگان و انحصار امور در دست فرومایگان، اوضاع عراق و عقبماندگی از تمدن جهانی، فقدان آزادی، درهمشکسته شدن آرزوها، تباهی اخلاق، ناهمگونی زندگی شاعر با معیارهای جامعه، تفرقۀ سیاسی و بیاعتنایی مردم بهدعوت شاعر و نیز حس نوستالژی برامده از حسرت بر ارزشها و گذشتۀ شکوهمند از دست رفته و اغتراب مکانی ناشی از دوری از وطن رنج میبردهاند. غربتگزینی و اندوه «پشیو» بر خلاف «رصافی»، محصور در پرداختن بهمسائل و معضلهای منطقهای نیست، بلکه دیدگاهی فرامنطقهای و فراملی دارد. غربت رصافی فزونتر در قالب سرودههایی با درونمایۀ حزنآلود محصور میماند لکن پشیو پیشتر احساس غربت خود را با طغیان سرودههایی بروز میدهد که از خشم و اندوهی ژرف نشأت میگیرد. وطن از پربسامدترین جلوههای غربتگزینی نزد دو شاعر است که بر سایر جلوههای غربت در شعرشان تأثیر گذارده است، زیرا غیر از زمان دوری از وطن، در زمان حضور در آن نیز، با مشاهدۀ وضع موجود بر اندوه و احساس غربتشان افزوده میشود.
Abstract Ma’aruf Rosafi, a well-known Arab poet and Abdullah Pashew, a well-known Kurd poet in Iraq, are two contemporary poets who suffered from alienation. The study possesses great significance, since the issue of alienation has never previously been investigated through a stand-alone comparative study. Thus, the researcher has tried to adopt a descriptive-analytic approach to alienation in Rosafi’s and Pashew’s poetry. The two poets suffered from a sense of social, political and mental alienation caused by the hegemony of colonialism, tyranny, the marginalization of the educated, the monopoly of management by the ignoble, Iraq’s backward social situation, lack of freedom, their denied wishes and dreams, moral decay, the inconsistency between their life and the society’s criteria, political division, refusal of their request and invitation by their nation, a nostalgic feeling originating from regretting for the values and a magnificent history and their distance from their country in that time. In contrast to Rosafi’s alienation and sorrow which is confined to regional issues, the one experienced by “Pashew” is tran-regional and transnational. The roving experienced by Rosafi is an imprisoned feeling which is expressed by sorrowful poems. However, Pashew’s roving is expressed through poems which originate from the outburst of a deeply-rooted anger and sorrow. The “homeland” is one of the most frequent manifestations of alienation which affects all the aspects of roving in the poems of the two poets. This frequency is due to the fact that in addition to the period being far from their homeland, they experienced an increased feeling of sorrow and roving even when they were living in their own country.
خلاصه ماشینی:
همگي عوامل يادشده آشکارا در شعر «رصافي» و «پشيو» جلوه گرند؛ اين دو شاعر، گاهي از فساد و وخامت اوضاع سياسي و اجتماعي عصر خويش شکوه دارند و گاهي از احساس اندوه نشأت گرفته از ناسازگاري روحيشان با محيط پيرامون ، فغان سرميدهند و گاه در پي دوري از وطن ، سرشک اندوه و حسرت بر گونه ها جاري ميسازند و گاهي از زخم و مصيبت هايي مي - نالند که روزگار را سبب وارد آمدن آن بر خود ميدانند؛ بنابرين ، با نگريست به امور برگفته ، ميتوان دريافت که اشعار هردو شاعر دربردارندة اندوهي بيپايان است که مقدمه اي براي احساس غربتشان به اشکال متنوع شده است .
اما پشيو در سطحي کلان تر و عميق تر از رصافي، گرفتار اندوه و احساس غربت ناشي از جهل حاکمان حزبي حاکم بر مردم و هموطنان ستمديده اش در اقليم کردستان است ؛ با اعتقاد به اين - که دزدان ، سودجويان و اشخاص جاهل به رهبران محلي در سرزمينش تبديل شده اند و امور آنان را تدبير ميکنند و منطق جهل و زور و منفعت شخصي بر منطق آگاهي و منفعت عمومي مقدم شمرده ميشود و آنان را عامل اسارت و بدبختي مردم سرزمينش در گذشته ، حال و آينده در برابر حزب بعث ميداند؛ بدين خاطر حاکمان حزبي سرزمينش را با الفاظي تند و رکيک همچون «دزد، خائن و پست » خطاب قرار ميدهد؛ خطابي که در شعر پشيو همواره توأم با طغيان و نوعي پرخاشگري است که از مشاهدة جور و ستم چيره بر سرنوشت مردم و نااميدي از بهبود اوضاع و سرخوردگي در محقق ساختن آرمانشهر مطلوبش حاصل شده است و چنان - که جامعه شناسان همباورند که «وقوع رفتار پرخاشجويانه هميشه مبتني بر فرض وجود سرخوردگي است و نيز وجود سرخوردگي هميشه به برخي از اشکال پرخاشگري مي - انجامد»(رابرت گر،٥٦:١٣٨٨)، همچنان که «عنصر مشترک در تمامي شورش ها، سرخوردگي است »(کروزيه ، ١٩٦٠: ١٥-١٦).