چکیده:
عظمت آثار ادبی دو نویسنده و شاعر بزرگ جهان حافظ و شکسپیر بـر کسـی پوشیده نیست . هردو دارای قلمی شیوا و روان و دلچسب هستند که همه را بـا درون مایه های بیشمار و فوق العاده غنی مجذوب خود میکنند .یکـی از درون مایه هی هردو این شاعر عشق است و آن هم عشق مجازی قابـل لمـس و نـه عشق عرفانی که همواره گفته شده بدون عشق زمینی شاید عاشـق خـدا شـدن سخت باشدچراکه قدم اول در این مسیر میباشد. ادبیات تطبیقی، از شاخه هـای ١. استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد جیرفت Kian.pishkar@gmail.com ٢. مدرس آموزش و پرورش جیرفت جدید و گستردة ادبیات و ادبیات نمایشی امروز است که در آن ، تشابه و تفارق نمونه های مختلف آثار ادبی بررسی میشود. در ادب تطبیقی، آنچه مـورد نظـر محقق و نقاد است ، نقش اثر ادبی نیست ، بلکه در کیفیت و تجلـی و انعکاسـی است که اثر ادبی قومی در ادبیات قوم دیگر پیدا میکند. ادبیات تطبیقی به طور اساسی از زمانی مطرح شدکه ارتباط بین ملت ها گسترش یافته و رفت و آمدها فزونی گرفت . ١ بهترین و جامعترین اثر کلاسیک فلسفی در باره "عشق " رساله العشق شسخ الرئیس ابوعلی سینا است .در آن هرچند بسیار کوتاه مسائل عشق هم از لحاظ و تا حدودی از لحاظ عرفانی و صوفیانه مطرح شده است .تاثیری که این اثر در تاریخ تصوف ، عرفان و در نتیجه در شعر عاشقانه فارسـی داشـته است مطلب بسیار مهمی است .
خلاصه ماشینی:
بيت هاي زير نمونـه اي از عشـق مجازي است : اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند همدم گل نمي شود ياد من نمي کند خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي و يليام شکسپير انگليسي نيز از خيل اين اديبان هستند که خط و خال و خلعت معشوق را بـا صـور خيـال خـويش بـه تصـوير کشيده است .
اين اولين شعر از مجموعه غزليات شکسپير اسـت کـه در آن عاشق و نه معشوق تلاش در حفظ زيبايي و جواني خود براي ادامه عشـق بـازي خـود دارد.
غزل شماره ٦٣ Sonnet 63 "Against my love shall be as I am now" Against my love shall be as I am now, علي رغم عشقم همانند هم اکنونم باش With Time's injurious hand crush'd and o'erworn; با دستان زمانه داغون و خراب و خسته When hours have drain'd his blood and fill'd his brow وقتي دقايق خون مکيده و مغز خود را پر کرده With lines and wrinkles; when his youthful morn وقتي با خطوط و چروک بر جواني ميگريد Hath travelled on to age's steepy night; در سر اشيبي پيري با شب در مسافرت بوده And all those beauties where of now he's king وهمه زبيايي باوجود پادشاهيش Are vanishing, or vanished out of sight, فنا شدهو ناپديد شده Stealing away the treasure of his spring; گنجينه جوانيش به يغما رفته For such a time do I now fortify هم اکنون براي چنين فرصتي، استوارتر Against confounding age's cruel knife, درمقابل تيغ ظالم چنين زمانه مغشوشي That he shall never cut from memory هرگز توان گرفتن خاطرات را ندارد My sweet love's beauty, though my lover's life: شايد زندگي معشوقم بگيرد اما زيبايي عشق شيرينم راهرگز His beauty shall in these black lines be seen, زيباييش در اين خطوط سياه است And they shall live, and he in them still green.