چکیده:
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تحلیل ساختار روایی در شعر «کتیبۀ» اخوان ثالث و افسانۀ «سیزیف» آلبر کامو صورت گرفته است. روش پژوهش، روایتشناسی تطبیقی و مبتنی بر بررسی پیرنگ دو اثر از حیث «روایت دنیای همسان» و «دنیای ناهمسان» است. نتیجة این پژوهش نشان میدهد که دو روایت از نظر رویدادِ اصلی روایت یکساناند چراکه هر دو راوی، روایتگر پوچی و بیهودگی تلاش قهرمانان داستان خود هستند، امّا تفاوتهای میان ساختار روایی این دو اثر، نشاندهندة تفاوت میان جهانبینی راویان دو اثر در دو موقعیّت زمانی، فرهنگی و اجتماعی است. تحلیل ساختار روایی این دو روایت نشان میدهد که در کتیبه حوادث زاید، وقایع متناقض و مبهم (عوامل ضعف پیرنگ) وجود ندارد و روایت از فرایند پایدار نخستین (مقدّمهچینی) آغاز و به گرهگشایی داستان ختم میشود، امّا در افسانۀ سیزیف در کنار وجود عوامل ضعف پیرنگ، شروع روایت از فرآیند ناپایدار میانی (نقطۀ بحران) است. از این رو، روایت کتیبه در مقایسه با افسانۀ سیزیف از طرح و پیرنگ منسجمتری برخوردار است. همچنین، شیوۀ روایت افسانه سیزیف به طرزی یکنواخت و با یک دیدگاه روایت بیان شده است، در حالیکه در روایت کتیبه با دیدگاههای متفاوت روایی مواجهایم و این تغییر در بندهای مختلف شعر کاملاً معنادار است.
. The research method is descriptive-analytical based on the narrative structure of both works. The result of this research shows that this two narratives are identical in terms of the main event of the narration since both narrators describe the futility and absurdity of the efforts of their Heroes. By analyzing the narrative structure of these two works we find that there are no inconsistent, indefinite and additional events in Katibeh and its narrative begins with the introductionand ends to resolution. But the narrative of the Myth of Sisyphus, apart from the weakening factors of the plot, begins with the crisis. Accordingly, Katibeh has a more coherent plot compared to the Myth of Sisyphus. Also, the narrative point of view in the Myth of Sisyphus is in uniform manner and it has one narrative view while in Katibeh there are different views of narrative and this change is quite meaningful in the various verses of the poem.
خلاصه ماشینی:
نتيجۀ اين پژوهش نشان ميدهد که دو روايت از نظر رويداد اصلي روايت يکسان اند چراکه هر دو راوي، روايتگر پوچي و بيهودگي تلاش قهرمانان داستان خود هستند، اما تفاوت هاي ميان ساختار روايي اين دو اثر، نشان دهندة تفاوت ميان جهان بيني راويان دو اثر در دو موقعيت زماني، فرهنگي و اجتماعي است .
تحليل ساختار روايي اين دو روايت نشان ميدهد که در کتيبه حوادث زايد، وقايع متناقض و مبهم (عوامل ضعف پيرنگ ) وجود ندارد و روايت از فرايند پايدار نخستين (مقدمه چيني) آغاز و به گره گشايي داستان ختم ميشود، اما در افسانۀ سيزيف در کنار وجود عوامل ضعف پيرنگ ، شروع روايت از فرآيند ناپايدار مياني (نقطۀ بحران ) است .
Story narration کتيبه اگرچه در ساختار روايي خود تفاوت هايي با يکديگر دارند، اما از نظر رويداد اصلي روايت يکسان اند چراکه در هر دو داستان ، راوي، روايتگر پوچي و بيهودگي تلاش قهرمانان داستان خود است و در هر دو، آنچه شخصيت هاي داستان با تحمل رنج فراوان انجام ميدهند، محکوم به شکست ، پوچي و بازگشت به نقطۀ صفر خود است .
اما در روايت افسانۀ سيزيف از آن جا که راوي خود از کنشگران روايت نيست و تنها روايتي را نقل ميکند که در آن ، کنشگر اصلي مورد تنبيه قرار گرفته است ، بنابراين از نظر سطح روايي از نوع «روايت دنياي ناهمسان » به شمار ميرود.