خلاصه ماشینی:
">خودبزرگبینی دیوید تامسن (به تصویر صفحه مراجعه شود) جذابیت جهانگیر چاپلین و نقطه ضعف همیشگیاش تا اندازهای در قلمرو شخصی او ریشه دارد که خود همواره در آن زیسته است-همان قلمرو و خودپسندی هذیان گونهاش.
البته صورتک چاپلین اغلب بسیار نزدیک به سانتی مانتالیسم قرن هجدهم است:یکجور خیالبافی فوق العاده که خود را به احساست نازک طبعی که بعضی اوقات خجالت یک زن را با ظرافت خاص خودش به دنبال دارد،انتقال میدهد.
او یک بیانیه کمیک و هنری دربارهء جهان نمیسازد بلکه آن را از درون خودش جهت میدهد و لحظهای عوام فریبا را در موقعیتی خلق میکند که خوب میداند توجه تماشاگر را به خود جلب کرده است.
این حس ترسناک در یکی از بخشهایی است که در خواندن قسمت پایانی زندگی متن که نشان میدهد چاپلین همچنان ناتوان درپیبردن به ارزش جهان است یا چیزهای دیگری که برتر از مناسبات خود اوست.
البته کمدی میتواند در دنیای خود او قرار داشته باشد،اما به نظر میآید چاپلین واقعیتهای مکان، زمان،شخصیت و موقعیت را با سادهلوحی باور کرده است، و در پایان هر بهتزدگی نگرانکننده است،درست مثل آدم عجیب چاپلین در کهنسالی که به نظر میاید غیر واقعی و فریبدهنده است.
نتایج تکرار شونده در مردمک دوربین،نوع راه رفتن چاپلین و دور شدن او از ما،هوشمندانه ذهن ما را به سوی شکست و امید سوق میدهد که او به زودی بازمیگردد،اما در مقام بازیگر/اجراکنندهای که با ایده مرد مظلوم کوچک روی جمعیت سراسر جهان تأثیر میگذارد،چاپلین ممکن است مشهورترین تصویر قرن بیستم به حساب بیاید.
این تنها بهانهگیری بود که تا سال 1936 جلوی خود را گرفت و بعد به طرز وحشتناکی از آن سوء استفاده کرد."