خلاصه ماشینی:
"در میان فیلمهای ایرانی،خانهای روی آب یکی از نمونههای نادریست که عمیقا به مفهوم ریاکاری میپردازد،حال آنکه خودش بیش از هر فیلم دیگر به این اتهام مفتخر شده است!
اگر ریتم فیلم کمابیش بهطور ملایم حفظ میشود و اوج و فرود چندانی در آن وجود ندارد(حتی حس مخوف حضور آدمهای نادیدنی که تنها عملکردشان مورد نظر فیلمساز است و دیدن چهرهشان ضرورتی ندارد)،به واسطهء انتخاب نماها و هدایت درست بازیگران نیز هست.
در این نوشته سعی نکردم حرفهایی را که مقالهء مفصل نشانهشناسی زوال در کتاب تازه منتشرشدهء بهمن فرمانآرا:زندگی و آثار زدهام تکرار کنم و تنها به تبیین سوء تفاهم«ریاکاری»-که از نخستین نمایش فیلم در جشنوارهء فجر سال گذشته تا امروز،بارها و بارها از زبان آدمهای مختلف شنیدهام- بپردازم و راههایی برای فرار از بنبست خودساختهای که به واسطهء ناآگاهی از روشهای گوناگون تحلیل فیلم به وجود میآوریم،پیشنهاد کنم.
شاید به همین دلیل همین خرده آشناییست که برای خانهای روی آب،به رغم لغزشهایی چند در پرداخت،در میان آثار سینمای بعد از انقلاب جایگاه ویژهای قایلام و گمان میکنم در این فیلم جدی،فاخر و عمیق،نشانههایی ماندگار از تلفیق نگاه اجتماعی و معاصر با نگاه هستیشناسانه و فردگرایانه وجود دارد که به بارها دیدنش میارزد.
خانهای روی آب به رغم اندک ضعفهایی که در پرداخت شخصیت ژاله دارد و گریزی از آن وجود نداشته است،با تصویرهایی که درخور تحسین-به ویژه شروع کوبنده و فوق العادهاش-در ذهنم ماندگار شده است،اما هرچه فکر میکنم از تعداد قابل توجهی فیلم ایرانی که طی دو ماه اخیر دیدهام،حتی یک نمای دوست داشتنی به یاد نمیآورم؛درس بزرگ دیگری که تاریخ به علاقهمندانش میدهد."