چکیده:
پس از مطرحشدن نسلهای اولیه چرخه نوآوری و فناوری، نظام نوآوری بهعنوان یکی از پیشرانهای اقتصادهای ملی مطرح شده است. نظام علم و فناوری، در یک نگاه کلی، حاصل مجاورت سه نهاد علم، فناوری و بازار است و مسئله حکمرانی نظام علم و فناوری، اتخاذ رویکرد مناسب در تنظیم این رابطه سهسویه بین این نهادهاست. برخلاف رویکرد مزیتمحور که بر تکنولوژی پیچیده، انباشت کارا و مزیتهای نسبی و مطلق منطقهای تکیه میکند، رویکرد توازنمحور بر لزوم رشد متوازن استعدادهای مختلف مناطق تاکید میکند. یکی از بهترین و جامعترین نظریات در رابطه با رویکرد توازن متعلق به شهید صدر میباشد که مبنای پژوهش حاضر است. مهمترین نتایج رویکرد توازنمحور را میتوان در بهرهمندی از صرفههای اقتصادی ناشی از متنوعسازی، تنوع مهارتها، استقلال نسبی و مبادله مازادها دانست؛ بهگونهایکه نهادهای سهگانه نظام علم و فناوری را در تلائم و همگام با هم رشد میدهد. با بهرهگیری از نظریه مجاورت نهادی، میتوان رویکرد توازنمحور را در نظام علم و فناوری مدلسازی کرد و با توجه به اینکه توازن در سطوح مختلفی میتواند محقق شود، با پویاییهای ذاتی نظام علم و فناوری تناسب بیشتری دارد و امکان انطباق و بهرهگیری نظام اقتصادی را از این پویاییها افزایش میدهد.
After the introduction of the first generations of the cycle of innovation and technology, the innovation system has been proposed as one of the drivers of national economies. Generally speaking, science and technology system is the result of the proximity of the three institutions of science, technology and market, and the governance of the science and technology system deals with adopting an appropriate approach in regulating the three-way relationship among these institutions. Unlike the advantage-oriented approach that relies on complex technology, efficient accumulation, and relative and absolute regional advantages, the balance-oriented approach emphasizes the need for balanced development of different talents in different regions. One of the best and most comprehensive theories related to the balance approach belongs to Martyr Sadr, which is the basis of the present research. The most important results of the balance-oriented approach include benefiting from the economic interests resulting from diversification, variety in skills, relative independence and exchange of surpluses in such a way that the three institutions of the science and technology system grow in harmony and in sync with each other. By using the theory of institutional proximity, it is possible to model the balance-oriented approach in the science and technology system. Considering the fact that balance can be achieved at different levels, the balance-oriented approach is more compatible with the inherent dynamics of the science and technology system and increases adapting to and benefiting from the economic system.
خلاصه ماشینی:
پيشينة بحث در زمينه سياستگذاري و حکمراني علم و فناوري، مطالعات و پژوهشهايي صورت گرفته که به برخي از آنها به اختصار اشاره ميشود، اگرچه مفهوم «عدالت» و «توازن» در اين نوشتارها از حيث هدف نظام علم و فناوري و نيز بهمثابه عامل حاکم بر نظام نوآوري، چندان مطمحنظر قرار نگرفته است: حاجيحسيني و همکاران (١٣٩٠) در پژوهش خود با تأکيد بر مفهوم «حکمراني نظام ملي نوآوري»، کارکرد سياستگذاري را مطالعه کردهاند.
اگر اين تبيين را بپذيريم، نسبت نظريه «تعادل» و نظريه «عدالت» عموم و خصوص مطلق خواهد شد: شکل 2: نسبت نظریه عدالت و تعادل (به تصویر صفحه رجوع شود) مطابق نظريه «تعادل» در نظام علم و فناوري، وضعيت بهينه در توزيع دانش در جايي است که نيروهاي عرضهکننده دانش، اعم از نهادهاي علم و نهادهاي فناوري و مراکز تحقيق و توسعه و دانشمندان بتوانند طی يک سازوکار قيمتي، با نيروهاي تقاضاکننده دانش، يعني دانشجويان، صنايع، دولت و بازار تفاهم کنند؛ تفاهمي که همراه با خنثاسازي متقابل نيروها باشد و قيمت بهينه را رقم بزند.
نظام نوآوري ميتواند در گسترههاي جغرافيايي متفاوتي پيادهسازي شود که در ادامه از آن بحث شده است: «نظام ملي نوآوري» (NSI) (National Innovation System) نظام مديريت نوآوري فراسازماني و در مقياس کلان و کشوري است که به نقش مجموعه سازمانها، مانند دانشگاهها، مؤسسات پژوهشي، پارکهاي علم و فناوري، مراکز تحقيق و توسعه، مراکز صنعتي پیشرفته، مؤسسات ثبت اختراع و حقوق مالکيت فکري و به طور کلي، اجزاي گوناگون نظام علم و فناوري و مانند آن در فرايندهاي نوآوري و رابطه تعاملي آنها در اين خصوص ميپردازد (OECD، 1997، ص 7).