خلاصه ماشینی:
"این موقعیت برای خود شیردل نیز نامشخص است:«فورا برایم اهمیت پیدا کرد که در این وضعیت،حقیقت چیست و یا حداقل، جایزالخطا بودن شهادتهای انسانی در این میانه،چه نقشی دارند.
شیردل در تدوین چنین دستمایهای که کمتر انگیزهای برای تصویر کردن آن وجود دارد(آدمهایی خشک که شهادتهایشان را با صدایی گرفته و یکنواخت،اظهار میکنند،نامهها،بریدهء جراید، محوطهء خاکستری راهآهن و غیره)موفق میشود به حسی از سر زندگی برسد که هم اندیشمندانه و هم هجوآمیز است.
اگر خطاهایی نیز در فیلم وجود دارد،آنها را بیشتر باید مربوط به (به تصویر صفحه مراجعه شود) شیردل،پشت صحنه اون شب که بارون اومد مشکلات اصلی این دستمایه دانست و نه روش شیردل در اداره کردن و شکل دادن به این دستمایه.
حالا سؤالم این است،آیا من نمیتوانم از مخاطب خود تقاضا کنم که چند دقیقهای از وقتش را به تفکر دربارهء پرسشی که من مطرح میکنم،اختصاص دهد؟» لااقل،من یکی،مثل شیردل فکر میکنم و امیدوارم که فیلم به پذیرشی عالی نیز دست یابد."