خلاصه ماشینی:
"در اینجا دو سکانس از حذفیات این بخش را به انتخاب خود میرباقری میخوانیم: >سکانس 48-روز،بیابانهای شام هفت سوار خشن شامی ابو ذر را بر شتری که پالان چوبی دارد به سوی مدینه میبرند.
ابوذر:ای سبکسر،در برهوتی که تنا بندهای نمیبینی،امیرت از کجا بداند که مرا بر اسب بردی یا بر شتر سخت پالان؟ ارشد:امیر نمیداند،خدای امیر که میداند.
یک هیکل پوست و استخوان چقدر تحمل دارد؟ ارشد کاروان با پرخاش بر ابو ذر میتازد.
ارشد با اسب به سمت ابو ذر حرکت میکند و با تازیانهای که در دست دارد وی را تهدید به ماندن میکند.
ارشد شامیان سوار بر اسب پابهپای شتر ابو ذر حرکت میکند،او متوجه حالت تازهای در ابو ذر شده است.
ارشد:در چه حالی ابو ذر؟ ابوذر:تمام بدنم داغ شده.
ارشد که بر بلندی تپه ایستاده است به ابو ذر نگاه میکند و چشمانش را بسته میبیند.
ارشد:(با عصبانیت)تو از رنج سفر خسته نشدی؟ ابوذر:(مصمم)هیهات!مدینه را به شورشی عظیم مژده باد."