چکیده:
سابقه تفکر قراردادی، به یونانیان باستان باز میگردد. در نظامهای غایت انگارانه و
دینی (The Teleological and religious systems)پیش از دوره روشنگری (Pre
-Enlightenment Thought) گمان زده میشد که الزامات اخلاقی منبعث از نظم طبیعی
برتر یا نظم الهیاند. در دوره روشنگری، این تفکر نقد شد و فیلسوفان، برای پر کردن خلاء،
روی به نظریههای قرارداد اجتماعی آوردند. نویسنده، این قسم قراردادگرایی را به تفصیل
شرح میدهد و سپس نقد میکند. سپس از نظریههای اخلاقی کنونی، مبتنی بر قرارداد
اجتماعی سخن به میان میآورد و آن را به دو قسم عمده تقسیم میکند. در یک برداشت از
این نظریهها، بر برابری طبیعی قدرت جسمانی (natural equality of physical Power)
انگشت گذارده میشود و در برداشت دوم، بر برابری طبیعی منزلت اخلاق (natural
equality of moral status) تأکید میشود. برداشت اول موسوم به قراردادگرایی هابزی:
اخلاق چون منفعت متقابل (Hobbesian Contractarianism: Morality as mutual
advantage) است و برداشت دوم نام بردار به قراردادگرایی کانتی: اخلاق چون بی
طرفی (Kantian Contractarianism: Morality as impartiality) است. ضمن تشریح این
دو قسم برداشت از نظریه قرارداد اجتماعی، آراء و نظریات راولز (Rawls)را که متأثر از کانت
است، به تفصیل مطرح میکند و کاستیهای آن را گوشزد مینماید.
خلاصه ماشینی:
"اما چگونه میشود که در حالی که همگان طبعا برابر و مساویاند، بعضی از افراد خود را محق بدانند بر سایرین حکم برانند؟ نخستین نظریههای قرارداد اجتماعی منحصرا به این پرسش میپرداختند که، چه چیزی تبیین کننده الزام و تبعیت سیاسی ما از این مردمان عادی و معمولی است؟ جان کلام در پاسخ آنها این بود: وقتی هیچ تکلیف طبیعی یا الهی برای فرمان بردن از این فرمان روایان خاص وجود نداشته باشد، میتوانیم با پایبندی به پیمانی برای تبعیت کردن، خودمان را مکلف به چنین تکلیفی کنیم؛ تکلیفی که الزام شخصی ما را به منظور محترم شمردن پیمانها، به منصه ظهور میرساند (و این همان الزام شخصی است که سهل و ساده چون جزیی از قانون طبیعی یا تشریعی در مسیحیت مفروض گرفته شده بود).
حتی اگر خلق اولیه حکومتی بر توافق مبتنی باشد، این سؤال پیش میآید که چه عامل الزام آوری وجود دارد که نسلهای آتی را که فقط در ظل حکومتی به دنیا آمدهاند به تبعیت از حکومت الزام کند و به طور خودکار آنان را منقاد قوانین آن گرداند؟ دوم، در نظریههای قراردادی گفته میشود که، ما باید از حکومت تبعیت کنیم به این دلیل که، ما باید به قول و تعهد خود پایبند بمانیم، اما همچنان که هیوم متذکر شده است «این سؤال موجب نگرانی و دلواپسی است که چرا ما باید به قول و تعهد خودمان پایبند بمانیم؟» خود همان ملاحظاتی که مردم را در خصوص طبیعی بودن الزام سیاسی شان در تبعیت از حکام به تردید میاندازد، بزودی همان مردم را در خصوص طبیعی بودن الزام شخصی شان برای پایبندی به تعهدات به ریب و شک میاندازد."