خلاصه ماشینی:
"نقد ادبی معناباختگی شاعرانه* به انگیزهء انتشار کتاب«تاتر بیحیوان» ژان-میشل ریب ترجمهء شهلا حائری درباره تاتر ابسورد که به آن تاتر پوچگرا،تاتر نو،ضد تاتر نیز گفته میشود بسیار سخن رفته است.
هرچند که شکوفایی تاتر معنا باخته یا ابسورد در قرن بیستم است،اما پیشینهی این نوع تاتر به زمانهای دور برمیگردد و نمایشنامه نویسهای بسیار بودهاند که از دیرباز چنین زبانی به کار بردهاند.
انسانی که در عصر مدرن زندگی میکند با شک و تردیدهایی دست به گریبان است که دیگر نمایشنامههای کلاسیک و سنتی قادر به بازگو کردن آن نیست.
از این جهت دن کیشوت نمونه و الگوی شخصیتهای ابسورد میتواند تلقی شود، انسانی که شرایط مسخره و در عین حال تراژیک دارد و در دنیایی به سرمیبرد که معیارهایش را از دست داده است.
چنین تاتری زندگی و مشکلات مردم عادی را مطرح میکند و به شخصیتها اقتدار میبخشد و به انسان این باور را میدهد که قادر است از شرایط جبری زندگی خود را برهاند و به زندگی بهتری دست یابد.
نمایشنامههایش مانند گزارش مستندی است از زندگی هرروزه ما،بد انسان که خواننده یا تماشاگر خود و اطرافیانش را در این صحنهها باز مییابد و از بیمعنایی و مضحک بودن وضعیت خود به خنده میافتد.
با خواندن این نمایشنامهها انسان در مییابد که ابسورد و معناباختگی تنها در ادبیات وجود ندارد،بلکه زندگی هرروزه ما مملو از ابسورد است ولی خود بدان آگاه نیستیم.
عدم ارتباط بین انسانها و شبه مکالمات برخاسته از این شرایط،از خصوصیات بارز تاتر ابسورد است که نمایشنامههای ریب نیز بدان آمیخته است."