خلاصه ماشینی:
"کودکان علاقهمند بودند تا از دستهایشان در عکس گرفتن استفاده کنند و لذا زانا به آنان کمک کرد تا بتوانند این کار را تجربه کنند و او نیز بتواند جهان را از زوایهء نگاه آنها نظاره کند آن هم به واسطهء تعلیم فن عکاسی به آنها و کسب تجربه در فیلمبرداری با دوربین 35 میلیمتری و نیز با کمک به آنها برای نقد و اصلاح عکسهایشان.
هنگامی که زانا بریسکی در سال 1998 برای عکسبرداری از زندگی فاحشهها وارد محدودهء چراغ قرمز شهر کلکته شد آنچه توجهش را جلب نمود کودکان و دخترانی بودند که اندکی پس از سن بلوغ مجبور به پیوستن به این گروه شده بودند، پسران و دخترانی که به خاطر فاحشگی مادرانشان بی آبرو شده و از درس خواندن آنها جلوگیری شده بود.
بریسکی و کافمن موفق به نجات همهء کودکانی که عکسهایشان در فیلم گنجانده شده نشدند،برخی از آنها هنوز به مدرسهء شبانه روزی که بریسکی برایشان پیدا کرد میروند در حالی که ما بقی تسلیم سر نوشت اندوهبار منطقهء چراغ قرمز شدهاند،اما تصاویر آنان زندگی روسپیهای کلکته و کودکانشان را دستخوش تغییر کرده است."