چکیده:
در میان کودکان ناشنوا کودکان بسیاری هستند که نیازهای خاصی دارند، در این مقاله کودکان ناشنوای عمیق و شدید که ناتوانیهای دیگری نیز دارند، مورد توجه قرار میگیرند. این کودکان نیازمند خدماتی بیش از آنچه برای کودکان ناشنوا تدارک دیده شده، میباشد. ناتوانیهای اضافی شامل کمتوانیذهنی، اتیسم، آسیب بینایی، اختلالات یادگیری خاص (به عنوان مثال دیسلکیا)، اختلالهای نقص توجه یا مشکلات رفتاری یا هیجانی و ناتواناییهای فیزیکی (هولدن، پیت و دیاز، 1998؛ کراچمر، 1998؛ مک کراکن، 1998)1 است. مشکل عمده در توصیف گروه کودکان ناشنوا با نیازهای خاص، استفاده فراوان از تعاریف کلی است. این تعاریف برای تشریح روابط پیچیده موجود بین شرایط متفاوت کارایی ندارد (مک کراکن، 1998 صفحه 29). و همین روابط پیچیده است که این کودکان خاص را می سازد.
خلاصه ماشینی:
"موقعیت منحصر به فرد حاصل از ترکیب وجود دو یا بیش از دو معلولیت مشکلات بزرگی برای ارتباط، آموزش، تحرک، مهارتهای زندگی و یادگیری این کودکان به وجود می آورد ارزیابی ظرفیت یادگیری کودکان ناشنوا می تواند به تشخیص نادرست یا ازدیاد شناسایی افراد با ناتوانیهای یادگیری یا عقب ماندگی ذهنی منجر شود (مارس چارک، 1993؛ مورگان و ورنون،1994)7 علت این است که تأخیرهای زبان گفتاری و مهارت خواندن اغلب به عنوان پیامد عقب ماندگی ذهنی بجای فقدان شنوایی عمیق تفسیر می شود.
بنابراین تعیین اینکه ساختار گرامری یک زبان علامتی برای درک و فراگیری یک کودک به اندازه کافی ساده سازی شده است ضروری است با وجود گامهای کوچک اگر مشخص شود که گرامر زبان علامتی خیلی دشوار است مجموعه از علایم انتخاب شده (به عنوان مثال واژگان با ارتباط زیاد) ممکن است مناسب تر باشد ظاهرا تنها تحقیق در دسترس مربوط بر آموزش جمعیت ناشنوای با عقب ماندگی ذهنی درخصوص فهم و ایجاد علایم زبانی مطالعهی واکر20 (1977) است، در این مطالعه 14 سالمند سخت شنوا و ناشنوا عقب مانده شرکت داشته اند.
نهایتا حتی اگر کودکان نابینای ناشنوای بعضی از علایم را به کار ببرند، این حقیقت که آسیب دو گانه حسی می تواند درگیر آسیبهای بینایی عمیق باشد به این معنی است که دسترسی به ارتباط باید به وسیله وسایل لمسی ایجاد شود و استفاده زبان علایم لمسی ممکن است ضروری باشد (میلز 1999؛ رد، دلهام، دارلاچ و فیشر 1995)22."