چکیده:
پوزیتیویسم به عنوان یک فلسفه ضد فلسفه،در قرن 19 میلادی در آثار اگوست کنت دانشمند فرانسوی مطرح شد و شعار«علم برای علم»را ترویج کرد.قرن 19 قرن انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و پیدا شدن اختراعات و اکتشافات چشمگیر بود و چون صنایع تازه تأسیس شده به مواد اولیه نیاز داشتند،حرص و ولع اروپاییان را برای غارت منابع سرزمینهای دیگر بیشتر کرد. در قرن 20 شعارهای«هنر برای هنر»و«ادبیات برای ادبیات»پیدا شد تا ملاحظات اخلاقی را در این زمینهها هم کمتر کند و زندگی جوامع به رفاه رسیده را هرچه بیشتر لذتبخشتر سازد. در شرق،شعر«دین برای دین»هم قرنها قبل از اروپاییان پیدا شده و زیانهای خود را نشان داده بود،حتی با 180 درجه گردش،به«دین برای خود»هم رسیده بود که خطرناکتر از اولی بود و پیدایش تصوف و عرفان و خانقاه و ادبیات عارفانه و سمبولیک برای مبارزه با همین پدیده خطرناک بوجود آمد و تا زمان ساسانیان هم می توان آن را سراغ کرد. مفاهیم کلیدی علم برای علم،هنر برای هنر تعهد و عدم تعهد جامعه و روشنفکر از«علم برای علم»تا«دین برای دین» اصالت علم،اصالت سود پوزیتیویسم و سوسیالیزم علم-فلسفه-اخلاق
خلاصه ماشینی:
"در شرق،شعر«دین برای دین»هم قرنها قبل از اروپاییان پیدا شده و زیانهای خود را نشان داده بود،حتی با 180 درجه گردش،به«دین برای خود»هم رسیده بود که خطرناکتر از اولی بود و پیدایش تصوف و عرفان و خانقاه و ادبیات عارفانه و سمبولیک برای مبارزه با همین پدیده خطرناک بوجود آمد و تا زمان ساسانیان هم می توان آن را سراغ کرد.
یک نکته این است که این دانشمند گویا فراموش کرده است که هر علمی و هر دانستنی و هر تحقیقی طبیعتا در پایان،انسان را به یک کارکرد و رفتار و کردار متناسب با آن علم و دانایی و نتایج بدست آمده،وادار و راهنمایی میکند و اصلا هدف هر انسان عاقلی از رفتن به سوی اگاهی و دانستن و دانایی،یافتن راه درست و رفتار خوب و انسانی و منطقی در زندگی است،درست مثل اینکه رفتن به سوی آب برای یک استفاده-مثلا رفع تشنگی-است و رفتن به بالای درخت میوه هم برای بدست آوردن میوه و خوردن آن است.
خانقاهیان و عزلتنشینان آنهاییاند که به قصد حفظ دین از انحرافات دنیایی گروه بر سر قدرت،از آنها جدا شده و به میان مردم آمدند و در مقابل جبهه«دولتی»،جبهه«مردمی»را تقویت کردند و آموزههایشان کلا ضد خودخواهیها و خودپرستیها و خودبزرگبینیها و مردمفریبیهای رایج بین گروه مقابل بوده است و میبینیم که آثار شعرای بزرگ عارف مسلک ما در دورههای اوج فساد همان گروه وابستگان به قدرت،پر از بیان کوبیدن و رسوا کردن آنهاست،آن هم با استفاده از عناوینی و اصطلاحاتی و ابزارهایی سمبلیک مثل عشق و می و مستی و خودفراموشی برای نشان دادن دنیاگریزی و قدرتستیزی که درست نقطه مقابل حالتهای گروه مقابل بوده است و این نشان میدهد که پدیده تصوف و خانقاه از نظر اجتماعی بیدلیل بوجود نیامده و ریشهء مردمی داشته است."