خلاصه ماشینی:
"مقالت چهارم:درین مقالت نویسنده مسأله سفرها و حضرهای سعدی را به بحث گذارده و در اینکه سعدی سفرها کرده و به قول عربان مرد سبیل بوده جای سخنی نیست درست بعکس حافظ که دل از شیراز و آب رکنآباد نمیکنده است منتها چون تاریخ وفات و حیات سعدی به صورت دقیق بدست نیست،نویسنده برای تشخیص دوران سفر و حضر یا تولد و مرگ سعدی چنین دانسته که یا ابتدا به این دو تاریخ بپردازد و یا بعکس با آگاهی از سفر و حضر بتواند حتی به احتمال و تخمین مرگ و تولد سعدی را معلوم گرداند و درین بازگشایی است که اطلاعات وسیع او در میدان ادب فارسی به خوبی آشکار میشود چه او برای ره یافتن به مقصد خود از هر مورد خاص ادبی چه از مدارک شرقی و چه از مدارک غربی با رعایت دقیق قواعد تعادل و تراجیح در اخبار سود جسته و سرانجام در صفحه 70 این کتاب به اینجا رسیده که سال ولادت سعدی باید بین 600 تا 606 هجری باشد و سال درگذشت او بین 690 تا 693 هجری و با این بازگشایی تاریخ تولد و مرگ در ضمن نویسنده نشان داد که سعدی لقب خود را از کدام فرد خاندان زنگی گرفته است و چگونه پس از باز آمدن به شیراز دوباره این شهر جنت تراز را ترک گفته است چنانکه خود او میگوید: وجودم به تنگ آمد از جور تنگی شدم در سفر روزگاری درنگی مضافا درین مقالت نویسنده میگوید این سفرها موجب شدهاند که او با دو برادر ایرانی جوینی دوست شود و این دو برادر پس از آنکه در دستگاه مغولان به مقامهای بالا رسیدند و درین مقام با شمشیر مغولی جنایتها کردند چون به زیر ستور مغولی بردن ستیع الموت یعنی پناهگاه رنجکشهای ایرانی از دست ترک ماورءالنهری و عربهای اموی و عباسی به آخر با تیغ همین مغولان مخدوم سر را از بدن جدا شده یافتند و باز مصداق این قول محقق شد:من سل سیف البغی قتل به."