خلاصه ماشینی:
"عاقبت نافرجام گفتگو با جرج مکگی نماینده ترومن در مذاکرات نفت با دکتر محمد مصدق فریبا امینی «من دیدهبودم که او با حالت جالبی پاهایش را خم کرده و زانو به بغل مثل بچهها مینشست.
ناگهان با یک حالت ناراحتکننده روبه رئیس جمهور آمریکا کرد و گفت:من دربارهء کشوری فقیر با شما صحبت میکنم،کشوری که کویری و خشک است.
همانطور که گوشی تلفن در دستش بود از پدرش سئوال کرد و پاسخ داد که بله پدرم پذیرفتند و خیلی خوشحال میشود و من خشنود از اینکه بزودی با یک شخصیت مهم در تاریخ معاصر ایران و آمریکا دیدار و گفتگو خواهمکرد.
» من از مکگی پرسیدم که او راجع به انگلستان و نقششان در مذاکرات نفت چگونه فکر میکند؟او گفت:«مسائل بسیاربغرنجی بین انگلیس،آمریکا و ایران آنزمان وجود داشت.
بعد مکگی با یک حالت تمسخری روبه من کرد و گفت:آیا شما فکر میکنید آنها درست فکر میکردند؟من گفتم:نه.
در طول مذاکرات که شامل هفتاد ساعت گفتگو با نخست وزیر ایران مصدق در نیویورک، واشنگتن و در مزرعهام در میدلبرگ بود با کمک عدهای از مأمورین وزارتخارجه ما پیشنهادی را تهیه و به انگلیسیها ارائه نمودیم که تصور میکردیم مصدق هم آنرا آنها قبول میکند ولی قبول نکردند.
» مکگی در پاسخ به سئوالم گفت:«وقتی اولین جنگ در خلیجفارس شروع شد من مخالف دخالت دولت آمریکا بودم و به مقامات دولت بوش(پدر جرج بوش)هشدار دادم که این درست نیست.
هنگامی که از خانه مکگی خارج میشدم با احساس تقدیر ولی غمگین برای مدتی همانجا ایستادم و به خود گفتم:قسمتی از تاریخ در همین مکان،در همین منزل و در همین مزرعه اتفاق افتادهاست."