چکیده:
از آشکارترین ویژگی های روایت مولانا در مثنوی، درآمیختن قصه ها با یک دیگر است. راوی در میانه روایت یک قصه به قصه ای دیگر می گریزد و یا می کوشد دو قصه پیاپی را درپیوندد و گاه به روایت هم زمان دو قصه توامان می پردازد. نویسنده در این نوشتار کوشیده است پس از بررسی چند و چون اسالیب «قصه در قصه» و سوابق آن و نیز برخی نظریه پردازی های پیرامون آن، جلوه های شاخص و ممتاز این شیوه را در مثنوی تبیین کند.
One of the most distinctive features of Rumi’s narratives in Mathnavi is blending the stories with each other. The narrator in the midst of the story digresses to another story، links to each other two sequential stories، or sometimes narrates two stories simultaneously. Discussing the technical features of “intersectional narration” and its history and theories the researcher in this paper explains the distinctive features of the form of narration in Mathnavi.
خلاصه ماشینی:
"ویژگی مهمی که در روایت مولانا چشمگیر است این است که در مثنوی، راوی هنگامی که قصهای را رها میکند و به قصۀ دیگر میپردازد،برخلاف قصهپردازان دیگر از کهنترین راویان متون سانسکریت تا عطار،اغلب موارد، قصۀ فرعی و محاط در قصۀ اصلی و مادر را مرزبندی نمکند و پروایی برای حفظ حریم آن ندارد.
قصۀ یونس را رها میکند تا به قصۀ اصلی-ماجرای آفرینش و امتناع فرشتگان از آوردن خاک آدم-برسد: {Sقصۀ یونس درازست و عریض#وقت خاک است و حدیث مستفیضS} 1616/5) از این گذشته،در روایت مولانا برخلاف اسلوب کلی قصه در قصه در فرهنگ هند و ایرانی،قصههای فرعی همواره از درون گفتوگوی شخصیتهای قصۀ مادر نمیجوشند.
هنگامی که راوی در میانۀ نیایش،ناگهان متوجه نارسایی زبان و تمثیل خویش میشود: {Sای برون از وهم قال و قیل من#خاک بر فرق من و تمثیل من# بنده نشکیبت ز تصویر خوشت#هردمت گوید که جانم مفرشت# تا شپش جویم من از پیراهنت#چارقت دوزم ببوسم دامنت# کس نبودش در هوا و عشق جفت#لیک قاصر بود از تسبیح و گفتS} (3318/5-3322) گاهی بیآنکه به نام و نشان قصهای اشاره شود،راوی انگشت بر نکتهای میگذارد که یادآور قصهای پیشگفته است؛مثلا در اواخر مثنوی اشاره به نکتهای میشود که در آغاز مثنوی و نخستین قصه از آن سخن رفته بوده است: {Sلیک استثنا و تسبیح خدا#ز اعتماد خود بد از ایشان جدا# ذکر استثنا و حزم ملتوی#گفته شد در ابتدای مثنویS} (3665/6-3666) این نکته در صحنهای بیان میشود که طبیبان فریفته به دانش و دارو (اسباب)خداوند مسبب الاسباب را از یاد میبرند."