چکیده:
بحث دربارة قوانین طبیعت و وضعیت دو اصل استقراء و علیت، از مباحث طرح شده در رسالة منطقی- فلسفی ویتگنشتاین (تراکتاتوس) است. در این نوشته، سعی بر آن است تا ابتدا با ارائه گزارشی عمومی از آرای ویتگنشتاین در رساله، تلقی او از قوانین اصیل طبیعت و رابطة آنها با منطق مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا میتوان میان قوانین «عمومی» و قوانین «محدود» تفاوت قائل شد و رابطة هر کدام را مستقلا با منطق بررسی کرد. پس از این، به بررسی وضعیت دو اصل استقراء و علیت، از منظر رساله، پرداخته و نشان داده میشود که چرا هیچ کدام از این دو اصل، از نظر نویسندة رساله، در میان قوانین اصیل طبیعت جای ندارند.در گام بعد، مقایسهای میان آرای ویتگنشتاین و پوانکاره، به عنوان یک قراردادگرا، در باب قوانین طبیعت صورت گرفته؛ و چند تفاوت مهم میان رویکرد این دو بررسی شده است. در این بخش، اشاره شده که چرا گزارش ویتگنشتاین از قوانین طبیعت، نمیتواند از سوی دانشمند یا فیلسوف علمی که برای تجربه، شأنی خاص در فرآیند کار علمی قائل است، جدی تلقی شود
خلاصه ماشینی:
"2. قوانین طبیعت در رساله بر مبنای آنچه در بخش پیشین دربارة ملاک معناداری نزد نویسندة رساله گفته شد، میتوان پرسید که وضعیت قوانین طبیعت (به عنوان نمونه، قوانین علمی، آن گونه که در نظریههای علمی بکار میروند) چگونه است؟ آیا این قوانین که معمولا جملاتی با سورهای عمومیاند، به تصویر کشندة یکی از وضعیتهای ممکن امورند؟ آیا باید آنها را در حکم جملاتی معنادار به حساب آورد یا جملاتی بیمعنا؟ بحث در باب قوانین طبیعت، ذیل فقرات 3/6 تا 372/6 رساله طرح گردیده است.
حال سوال آن است که چرا ویتگنشتاین همین استدلال را در باب آنچه ما قبلا قوانین عمومی طبیعت نامیدیم، بکار نبرده است؟ در آنجا نیز میتوانستیم بگوییم اصل دلیل کافی و قانون پیوستگی در طبیعت، به واسطة ملاحظات منطقی و پیشینی نمیتوانند به دست آمده باشند.
به عبارت دیگر، سوال آن است که آنچه استقراء را از قوانین عمومی دیگر جدا میکند چیست؛ و چرا نمیتوان گفت که استقراء، صرفا صورتی منطقی و محدودیتی برای قوانین مرتبة اول علم است، به گونهای که اگر صرفا به عنوان قاعدهای برای ساخت گزارههای دیگر در نظر گرفته شود، پیشینی خواهد بود؟ نویسندة رساله به توضیح صریح این نکته و بیان تفاوت استقراء با سایر قوانین عمومی طبیعت نپرداخته است.
نتیجه آنکه میتوان در مقایسة استقراء و قوانین عمومی طبیعت (مانند قانون بقاء) چنین گفت: تا هنگامی که قانون بقاء به عنوان قاعدهای برای ساخت گزارهها در نظر گرفته شود و از درستی یا نادرستی آن در جهان خارج سخن به میان نیاید، قاعدهای پیشینی برای ساخت گزارهها است."