چکیده:
این مقاله درصدد است با مطالعهء غزلهای محمد علی بهمنی،شاعر معاصر،بررسی کند که وی چه اندازه به نیما و آرای وی پایبند بوده و چه میزان شعر وی به دلها نفوذ یافته است و آیا الهام و اندیشه در این رسوخ اثرگذار بوده و از چه ابزار بیانی استفاده برده که این مقاله به هفت مورد آن بسنده کرده است.
خلاصه ماشینی:
اما نگاهی به غزلهای وی،بطلان این تأویل را به اثبات میرساند؛چون بهمنی احساس خویش را توصیف کرده است و نه تصویر را؛تجربه را تصویر نکرده است؛ بلکه به بیان احساسی پرداخته که از آن دریافت به وی دست داده است و وقتی بیان احساس پایه قرار بگیرد،شعر سطحی میشود و از آن چند لایگی که باید،دور میگردد و این شعر را از آن پایه و ارزش دور میاندازد؛چون شاعر در شعر حضور یافته و خواننده کمتر میتواند در آفرینش شعر و پر کردن خلأهای معنایی و تصویری دخیل باشد؛«البته نه در حدّ ارادهء مفاهیمی مغایر با مراد گوینده»(حمیدیان،1381:141-142)،این شعر است که اهل شعر را به لذت زیباییشناسانه نمیرساند؛لذتی که حاصل همراهی یا همدرد شدن با دیگری(شاعر)است(احمدی،1375:390)، به سخن دیگر،این شعر است که به درون حسی نمیانجامد (داد،1375:130)،وقتی شعر هواداران نیما را مینگریم، درمییابیم نیماییان چنان به تصویر اهمیت میدادهاند که از هرچه به آن روشنی میبخشیده و آن را از سایهء ابهام بیرون میآورده است،بهره میگرفتهاند؛حال میخواهد یک فن نمایش باشد،یا سینما،یا نقاشی و...
اما اگر تصویر را به تشبیه و استعاره و کنایه و هرچه که نوعی تصرف ذهنی باشد،معنا نماییم(روشن،1353:109)،بهمنی شاعری تصویرپرداز است و غزلی نمیتوان یافت که از این تصاویر خالی باشد؛به ویژه تشبیه و استعاره بیت: من و هم بانگ خروسی که لب چینهء شب سر سر دادن چاووشی فردا دارد (بهمنی،1383:40) نه فقط نکتهء بالا را صحّت میگذارد،بلکه بر محسوس بودن دو سوی غالب تصویرهای بهمنی تأکید دارد؛ویژگیای که به گفتهء دکتر پورنامداریان،به شعر ارزش هنری میبخشد؛چرا که «اینگونه تشبیهات حاصل دقت در اشیا و تجربهء حسی نویسنده است و یافتن شباهت و تناسب میان دو شیء به ظاهر بیشباهت و تناسب،در واقع کشف رابطهای جدید میان اشیاست،که به هر حال از قدرت تخیل مایه میگیرد»(روشن،1353:94)،البته باید گفت حسی بودن همیشه ارزش هنری در پی ندارد؛ارزش هنری در نو و تازه بودن پیوندی است که شاعر بین دو سو دیده است.