چکیده:
یکی از حکایت های کتاب «حدیقه » روایت جـوانمردی مـردی از صـوفیه اسـت . این حکایت بیانگر یکی از اصول اساسـی اندیـشة فتـوت و آیـین فتیـان اسـت . نویسنده در مقالة حاضر، درصدد کشف ماخذ اصلی این حکایت برآمد و در طـی این جست وجو بر وی روشن شد که جز کتاب «حلیة الاولیاء» ابـونعیم اصـفهانی که به عنوان یکی از م̂Hخذ کتاب ذکر شده، روایت فوق در میان احادیث مروی از دو امام بزرگوار شیعه امام سجاد(ع) و امام محمدباقر (ع) موجود است و سـلمی در کتاب «ذکر النسوة المتعبدات الصوفیات»، روایتی شبیه به آن را ذکر می کند که احتمال می رود از سرچشمه های اصلی این حکایت باشد. ابوالحسن هجویری در «کشف المحجوب» و شهابالدین عمر سهروردی در «عوارف المعـارف» نیـز به این حکایت اشاره کردهاند. با توجـه بـه اینکـه در روایـت سـلمی ، زن عـارف قهرمان داستان است ؛ بخشی با عنوان زنان و فتوت به مقالة حاضر افزوده شد تـا جایگاه زنان در فتوت و زنان فتی نیز معرفی شوند.
خلاصه ماشینی:
آیین فتوت و جوانمردی در حدیقة سنایی در بررسی مأخذ حکایتی از حدیقه مریم حسینی ∗ دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهراء، تهران (تاریخ دریافت : ١٣٨٨/١٠/٢٣، تاریخ تصویب : ١٣٨٨/١٢/٢٢) چکیده یکی از حکایت های کتاب «حدیقه » روایت جـوانمردی مـردی از صـوفیه اسـت .
در این فصل ، وی درباره دوستان حقیقی می نویسد کسانی اند که تو در زمان سود و زیان می توانی ایشان را بشناسی و به مناسبت آن حکایت زیر را نقل می کند: دوستی دوست را به مهمان شد دوسـت حاضر نبد پشیمـــان شد گفت زن را که کدخدایت کــو زن ورا گـفـت گفتنـــی بـــرگـو گفت : پیش آر کیسة زر و سیم زن بیـاورد و کـــرد زر تســلیـم مــرد بـگشـاد کـیسة دینــــار برگرفت آن قدر کـه بــود بکـــار مــابقی آنچـــه بــود زن را داد بــه در آمـد ز خانه خـرم و شاد چــون شبـانگـاه شوی باز آمــد زن بـر شــوی خود فــراز آمــد گفت با شوی خویش وصف الحال شـاد شـد مـرد و غم گرفت زوال جمـله بـود آن نـهاده صـد دینـار بیست برداشت مرد و رفت به کار بـه فـدا کـرد زر هـرآنـچـه بماند مسـتحـق را ز رنـج و غـم برهاند گفـت : درویـش را دهـم دینـــار کـه مـرا شـاد کــرد نیــکو یــار بی حضور من این چنین سره مـرد مال من زان خویـش فـرق نــکرد جـمله درویـش را دهــم مـالــم از چنیــن دوسـتی چـــرا نالــم هسـت شکرانه ای کنون درخـورد زانکه در مـال من تصــرف کــرد (سنایی ، ١٣٦٨: ٤٤٥-٤٤٦) مأخذ حکایت فوق روایت ابونعیم در حلیة الأولیاء در حق فتح موصلی است ٩.