خلاصه ماشینی:
بدین ترتیب مرحلهء تازهای از زندگی،پیش روی موسی فرا گسترده میشود اما تا اینجا برای این بخش از زندگانی موسی شواهدی از ادبیات فارسی ذکر کنیم و بپردازیم به یکی از دورههای حیات موسی:"برانگیختگی" ایا نور رخ موسی،مکن اعمی صفورا را چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را48 و شبیه به همین مضمون: در هوای عشق آن نور رشاد خود صفو را هر دو دیده باد داد49 و: شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد- که چند سال به جان خدمت شعیب کند.
اما نور از آنگونه نبود که همیشه بوده،رنگ آتش به سبزی میزد جلوهء آتش و رقص شعله،دیگر گونه بود،نه آسان که همیشه میبوده(چون موسی نزد آن آمد،نگه کرد،درختی دیدتنه برسان آتش و شاخها سوز+)58 بهتی را که بر جان موسی از این آتش سبز مینشسته مولوی این گونه توصیف کرده: موسی اندر درخت آتش دید سبزتر میشد آن درخت از نار59 اینک صدای تپش قلب،که وهم آلود بود،تردید آمیز میزد،تردید به شوق رنگ میباخت و خار خار کشف این راز بهتآمیر در وجودش چنگ انداخته بود،بناگهان ابن ندا در گوش جانش پیچید که: فاخلع نعلیک60این ندا در هالهای از موسیقی کلام مولوی چنین طنین یافته: نعلین زد و پا بیرون کن ورو در دشت طوی پا آبله کن61 و چه جانبخش است همنوائی پیر نیشابور: موسی زبیقراری خود بر بساط قرب خود را در او فکند به در پیش از عصا حالی وشاق چاوش عزت بدو دوید تا محرم حریم شوی در صف صفا62 و: نخست نعلیت زپای برکن سپس قدم نه به طور سینا63 پس او در نزهتگه عشق گام نهاده،که مقدس است،که حرمت آمیز است،و باید که به ادب و بیکفش و موزه در آن راه سپرد.