خلاصه ماشینی:
"همه از کوچک و بزرگ در آن حوض-که برای ما در آن روزها حکم استخر را داشت-شنا میکردند؛بزرگترها،کوچکترها را به داخل حوض هل میدادند و به بهانهی نجات آنها خود را به آب میزدند و شنا میکردند!من تا کلاس ششم دبستان را در آن مدرسه درس خواندم و در همان مدرسه هم بود که با تئاتر مأنوس شدم.
در ضمن هر وقت فرصتی هم پیدا میکردیم مخفیانه با همکلاسیهایم برای دیدن فیلم به سینما ایران یا سینما داریوش-در بروجرد فقط این دو سینما وجود داشت-میرفتیم،چرا که اگر خانوادهها میفهمیدند ما را به شدت تنبیه میکردند.
یادم میآید شبی که به تهران آمده بودم-فکر میکنم سال 94 یا 05 بود-یکی از دوستان از من برای دیدن دو نمایش به نامهای«سگی در خرمن جاده»و «آ سید کاظم»دعوت کرد.
گلی به جمال برو بچههای گروه تئاتر کوچه همین چند وقت پیش به من اطلاع دادند که در مراسم بزرگداشتی که از طرف عدهیی از اهالی گروه تئاتر کوچه بریا بنده ترتیب داده شده بود،شرکت (به تصویر صفحه مراجعه شود) کنم."