خلاصه ماشینی:
"به این ترتیب همسری که براساس مستندات تاریخی حقیقتا دبیرزاده و برخوردار از پشتوانهی عمیق فرهنگی است با حفظ بعد و رابطهی واقعی خود،در یک ادراک اسطورهیی و در نظام نشانهشناختی متن به صورت تمثیلی از سرزمین ایران جان میگیرد؛همچنان که دختر به واقع لال فردوسی با حفظ رابطهی مستند پدری-فرزندی، برخوردار از یک زندگی نشانهیی در فیلمنامه به صورت تمثیلی از ملت ایران به صدا درمیآید و در شیوهی پرداخت این اثر،کارکرد تعیینکنندهیی را به خود اختصاص میدهد،همچنانکه دیگر شخصیتهای تمثیلی،نظام نشانه شناختی واژهها و تصاویر و تبدیلشان به یکدیگر،که خود بحث خاص و جداگانهیی را میطلبد.
در صحنهیی دیگر با استفاده از شخصیت واسطهیی راوی بار دیگر تئاتر و سینما و گذشته و باستان به هم میآمیزند و در یک تبدیل زیبا و پیچیدهی قرارداد تئاتری به تصویر سینمایی،آتش نمادینی که توسط پارچههای دراز سرخرنگ مواج نمایش داده میشود و سیاوش از آن میگذرد به آتشی که خانهی فردوسی را در آن میسوزانند مبدل میشود و بالاخره دیالوگهای ناب فیلمنامه با بار عاطفی-دراماتیک فراوان و برخوردار از لایههای زیباییشناختی فوق العاده که گاه اما نشانی از دیالوگنویسی تئاتری-برخاسته از امکانات و محدودیتهای صحنهیی-دارند،با همهی کاربرد موفق و گریزناپذیرشان در پرداخت شخصیتها و بروز عواطف و اضطرابهای آنها،بر این همه ایجاز تصویری سنگینی میکند: «فردوسی:[روی برمیگرداند]چند داستان بیش نسرودهام که از زندگی بازماندهام."