خلاصه ماشینی:
"درباره حضرت موسای کلیم(ع)که به گوشه ای از سرگذشت او در بالا اشاره ای کردیم می خوانیم:هنگامی که مدت قرار داد او با»شعیب« در»مدین« پایان یافت،همسر و فرزند و نیز گوسپندان خود را برداشت،تا از»مدین«به سوی »مصر«رهسپار گردد،در مسیر شب فرا رسید،شب تاریک و ظلمانی موجب شد،که وی راه را گم کند،گوسپندان در بیابان پراکنده شدند،همسر او»صفورا«نیز باردار بود،گویا باران باریده و طوفان هم وزیدن گرفته بود،و همسر باردار،که در ماه و روز خود بود،گرفتار درد زایمان گردید و شب و تاریکی، آوارگی و بی یاوری،نگرانی از پراکنده شدن گوسپندان که سرمایه اش بود،وحشت از گم کردن راه و علاوه بر این ها،باران و طوفان و سرمایی که همسر دردمند او را به سختی و رنج فراوان مبتلا ساخته بود،می خواست آتشی بیفروزد تا اعضای خانواده اش گرم شوند، اما(به خاطر وزیدن باد و باریدن باران)آتش زنه روشن نشد،در این شرایط هولناک و سخت بود،که شعله ای از دور توجه او را جلب نمود،به سوی آن شتافت تا شعله برگیرد،ولی متوجه شد آن نور الهی است و آن گاه که نزد آن آمد،خطاب:فأخلع نعلیک ومن تو را به پیامبری برگزیده ام فرود آمد.
5. …و شهادت حضرت حسین(ع)یزید بن معاویه را که به ناحق مقام خلافت بر مسلمانان را اشغال کرده،مردی شرابخوار،فاسق آشکار و قاتل انسان های مؤمن و بی گناه می داند31 و از موعظه و نامه نوشتن برای اصلاح انحراف وی نتیجه ای نگرفته و بدین جهت،نبرد با جانبازی را،که یک دستور قرآنی است برخود واجب می داند و مؤمنان و موحدان را به شرکت در این جهاد مقدس،بارها دعوت کرده است،ولی،فضای وحشت و رعب در مدینه،تهدیدها و تطمیع ها،با قتل و خریداری دین در سایر بلاد،مردم را از شرکت در این جهاد مقدس بازداشته است،ناچار با توجه به همە شرایط و مطالعه همه جانبه،صلاح و اصلاح امت را در این می بیند که خود و اعضای خانواده با اندکی از یاران مؤمن خالص، قدم به میدان پیکار نابرابری بگذارد،که جز با»خون دادن«نمی توان به طور سریع،حاکمیت ظالم را به زانو درآورد."