خلاصه ماشینی:
"تحول و دگرگونی در نظام اقتصادی کشورهای غربی،فردگرایی فزاینده،تضعیف پیوندهای خانوادگی و بیثباتی روابط اجتماعی، گسترش بیکاری و افزایش بیثباتی مشاغل،افزایش نقض حقوق بشر و کاهش مشارکت اجتماعی(بهویژه در اقشار بیکار)و بروز مسائلی که صرفا مرتبط با فقدان درآمد و ثروت نبود،نشان داد که سنجههای فقر برای توصیف واقعیت جدید،ناکافی و نارسا هستند.
مفهوم طرد اجتماعی در کشورهای درحال توسعه این مسأله بحثبرانگیز است که آیا مفهوم طرد اجتماعی که ریشه در کشورهای صنعتی داشته و در ارتباط با اقلیتها ساخته شده،به همان شکل در کشورهای درحال توسعه که مشکل فقر تودهها و حاشیهای شدن ساختاری،وضعیتی متعارف است،قابلیت استفاده دارد؟زمانی که مفهوم طرد،مترادف با فقر درنظر گرفته شود، بهطوری که اکثریت جمعیت این کشورها تحت عنوان«مطرودین اجتماعی»طبقهبندی شوند،تردید در بهکارگیری آن افزایش مییابد (هال و میجلی،8831:92 و 79).
باوجود این،استدلال میشود که طرد اجتماعی برای به چنگ انداختن مسائل محرومین در بسیاری از کشورهای درحال گذار و درحال توسعه،بهتر از چارچوب فقر است؛به این دلیل که شرایط زندگی افراد در این کشورها ارتباط تنگاتنگی با درآمد-مانند کشورهای توسعهیافته-ندارد.
سن این پرسش را مطرح میکند که اگر مفهوم طرد اجتماعی از فرانسه اخذ شده باشد و درمورد اروپا بهکار رود،آیا میتوان آن را برای مناطق دیگر ازجمله آسیا بهکار برد و اساسا این کار سودمند است؟از نظر وی به سه دلیل پاسخ مثبت است:اول اینکه،از آنجا که طرد اجتماعی ریشه در مطالبهی آزادی،برابری و برادری در انقلاب فرانسه دارد(مطالبهی برادری،اجتناب از طرد افراد از مشارکت را درپی دارد و مطالبهی برابری،به اجتناب از فقر منتهی میشود)و این ارزشها در بسیاری از فرهنگهای دیگر نیز وجود دارد،لذا این مفهوم در این فرهنگها قابل کاربرد است."