چکیده:
در آموزش اثر بخشی علوم تجربی انجام آزمایش و فعالیت عملی مناسب، یکی از ضروری ترین بخشهای برنامه ی درسی است و هدف از این پژوهش ، عینی کردن چگونگی کار قلب برای دانش آموزان ناشنوا با استفاده از اختراع وسیله ی کمک آموزشی است. توجه به تأخیر رشد زبانی و محدودیت گنجینهی واژگان دانش آموزان ناشنوا، اختلال در درک معنا و مفاهیم و ارتباط منطقی بین دانسته های عینی و ذهنی از یک سو و اثر بخشی خلاقیت،روشهای نوین و استفاده از وسایل کمک آموزشی مناسب از سوی دیگرو در نهایت پاسخ مثبت به نیازهای فراگیران، مبین ضرورت اجرای پژوهش حاضر است.پس ازبررسیهای به عمل آمده و مشخص شدن ضعف دانش آموزان ناشنوای پایهی پنجم در خصوص درک چگونگی کار قلب، با گردآوری اطلاعات از طریق مصاحبه، مشاهده، نوشتهها و اظهارات دانشآموزان و.... ریشهی اصلی مشکل بررسی شد، سپس با تجزیه و تحلیل و کسب اطلاعات لازم راه حل پیشنهادی به صورت چند مرحلهای اجرا گردید، در حین کار با استفاده از نظر همکاران و استادان اصلاحاتی بهعمل آمد و در نهایت وسیله ی کمک آموزشی با عنوان دستگاه گردش خون مکانیکی طراحی و اختراع شد و در چندین کلاس با موفقیت به مرحله ی اجرا درآمد.پس از چندی با جمع آوری اطلاعات از طریق مصاحبه،تشکیل جلسههای متعدد با مدیرو همکاران،بررسی نتایج پرسشنامه ها و.... نتیجهی مطلوب حاصل شد و راه حل جدید مؤثر واقع شد
خلاصه ماشینی:
"انجمن هیپرلکسیآمریکا به جای تعریف، سه ویژگی 1) توانایی زود هنگام در خواندن 2) مشکلاتی در درک و استفاده از زبان محاورهای و بیانی و 3) مشکلاتی در رابطه با مهارتهای اجتماعی را برای این گونه کودکان ارایه میدهد، تا به عنوان کودکان دارای هیپرلکسی شناخته شوند (انجمن هیپرلکسی آمریکا،1999).
بنابراین آموزگاران ممکن است بشنوند که والدین میگویند: "کودک من هیپرلکسی است اما آموزگارش میگوید: که او دچار درخودماندگی است، پزشک میگوید: وی اختلال رشدی فراگیر21 دارد ولی نه به شکل مشخص، مادر بزرگ وی فکر میکند او باهوش است،کدام مورد درست است؟"(بلایت، 1995).
از این رو آموزگاران و متخصصان باید از سه ویژگی 1) توانایی زود هنگام در خواندن 2) مشکلاتی در درک و استفاده از زبان محاورهای و بیانی و 3) مشکلاتی در رابطه با مهارتهای اجتماعی، استفاده کنند تا کودک را به عنوان فرد هیپرلکسی شناسایی کرده و یک برنامهی آموزشی مناسب شامل حمایتهای مثبت را برای او فراهم کنند (انجمن هیپرلکسی امریکا،1999).
در کنار این مثالها از حمایتهای مثبت در کلاس درس، آموزگاران نیاز خواهند داشت تا راهبردهای ویژهای برای نیازهای فردی کودکان دچار هیپرلکسی ایجاد کنند.
برای مثال در حوزهی خواندن،کودکان دچار هیپرلکسی در یادگیری، درک و استفاده از اطلاعاتی که می خوانند نیاز به کمک دارند، به این دلیل که آنها یادگیرنده های دیداری هستند.
عدم اطلاع آموزگاران از نشانگان هیپرلکسی، ممکن است به تقویت مهارت کودک در هنگام خواندن بینجامد و این موضوع باعث بروز مشکلاتی در درک و استفاده از زبان شود."