چکیده:
حدیقه اولین منظومهء مهم تعلیمی-عرفانی در زبان فارسی است.سنایی در این اثر ارزشمند،علاوهبر پرداختن به موضوعات عرفانی و بیان معارف اسلامی،از حکایت و داستان برای مستند و مستدل ساختن مطالب و قابل فهم ساختن آنها برای عامهء استفاده کرده است. در این مقاله،برای رسیدن به پاسخ این پرسش که حکایات حدیقه،چه نقشی در تحقق اهداف تعلیمی این منظومهء عرفانی دارند؛الگوی ارتباطی رومن یاکوبسن،ادیب و زبانشناس روسی،اساس کار قرار گرفته است.یاکوبسن در هر ارتباط کلامی،شش عنصر فرستنده،گیرنده،پیام،زمینه،رمز و تماس را دخیل میداند.از دیدگاه وی،در فرآیند ارتباط این عناصر،تعیینکنندهء کارکردهای زبان هستند و در هرارتباط کلامی،همواره یکی از این کارکردها برجستهتر است. بررسی عناصر فرستنده،گیرنده و زمینه و کارکردهای این عناصر در حکایات حدیقه نشان میدهد که در حدیقه، کارکرد ارجاعی مهمترین و پربسامدترین کارکرد است و در جهت توضیح و تبیین زمینهء معنایی متن عمل کرده است. کارکردهای کنشی و عاطفی در مراتب بعدی قرار میگیرند و بر تأثیر و نفوذ کلام راوی میافزایند.
Hadiqa is the first significant collection of verse in Persian. In this great work، Sanai addresses mystical subjects and elaborates on Islamic moral principles. To furnish his subject matter with more examples and details and make it comprehensible to common people he has made use of the narrative form. This article draws upon the communicative model of the Russian linguist and literary theorist، Roman Jakobson، to elucidate the role of Hadiqa’s tales in the fulfillment of its didactic goals. The six constitutive factors that make up any speech event in Jakobson’s model are the addresser (sender)، addressee (receiver)، message، context، code and contact. According to Jakobson، these six elements have distinct functions and in each speech event one of these functions is dominant. The analysis of the addresser، addressee and context elements and their functions in Hadiqa’s tales indicates that the referential function is the most significant and dominant function in this work and so communication orients towards context .Then the conative and emotive functions are dominant and reinforce the effect of narrator’s speech.
خلاصه ماشینی:
بنابراین،نقش ارتباطی حکایتها و داستانها در این گونه آثار برجستهتر و نمایانتر است و با توجه به این موضوع که«هرگاه تجربهء آفرینش و دریافت هنر را به کارکرد ارتباطی آن تقلیل دهیم،چارچوب یا شمای ارتباطی کارآیی زیادی مییابد» (احمدی،4731:44)در آثاری همانند حدیقه که جنبهء تعلیمی و هنری حکایت در هم آمیخته است،توجه به حکایتها از جنبهء ارتباطی و نقشی که در بیان نگرش نویسنده،تأثیر بر مخاطب و روشن ساختن پیام متن دارند، عملیتر و دارای نتیجه و کارآیی بیشتری است.
بنابراین،به حکایتها تنها به عنوان مجموعهای از دلالتهای معنایی توجه شده که با تأکیدی که نویسنده بر مخاطب یا زمینهء بحث یا نگرش و دیدگاه خود دارد،وسیله و ابزاری هستند در جهت کارکرد ویژهای در این منظومهء تعلیمی و عرفانی.
بیان نگرش راوی به این حکایتها کارکرد عاطفی نیز داده است و ابیاتی که پس از حکایت نقل شده،برای ترغیب مخاطب در جهت پذیرش اندیشه و عمل و دارای کارکرد کنشی هستند.
حسین(ع) گفت چون در نماز رفتی تو بر ایزد فراز رفتی تو کرد پیکان برون ز تو حجام باز ناداده از نماز سلام گفت حیدر به خالق الاکبر که مرا زین الم نبود خبر4 (همان،041) قبل از حکایت این ابیات آمده که جنبهء ارجاعی دارد: کان نمازی که در حضور بود از تری آب روی دور بود تن چون در خاک رفت و جان به فلک روح خود در نماز بین چو ملک (همان،041) و بعد از حکایت روی سخن به مخاطب است: ای شده در نماز بس معروف به عبادت بر کسان موصوف (همان،041) این چنین کن نماز و شرح بدان ورنه برخیز و خیره ریش ملان چون تو با صدق در نماز آیی به همه کام خویش بازآیی (همان،141) در حدیقه 61 حکایت در این الگوی ساختاری-ارتباطی جای میگیرند که 41/92%کل حکایتها را تشکیل میدهد.