خلاصه ماشینی:
"در رمان«حتی یک دقیقه کافی است»اثر«آتوسا صالحی»از همان ابتدا با افراط نویسنده روبهرو میشویم که میکوشد به شکلی بسیار عاطفی به یک موضوع معماگونه بپردازد؛او در این رابطه فضایی حسی میآفریند و بهانهی روایی و توصیفیاش همانا رسیدن شخصیت به یک شناخت دوم از خود است؛این از لحاظ داستانی،به علت آنکه نوعی هویتیابی و خودشناسی است و«کیستی»و«چرایی»را دامن میزند،دلیل و علت اولیهی خوبی برای آغاز داستان به شمار میرود، اما«آتوسا صاحلی»به حدی در گردابهی حسی و عاطفی این موضوع میماند که شوق مخاطب را برای پیگیری حادثه نادیده میگیرد و همهی توان ذهنی و حسی خود را صرف هرچه غلوآمیزتر نشان دادن موضوع و ایجاد گمانههای غیر لازم میکند و بنا به مصداق آنکه«آدمی که زیاد حرف میزند،مرتکب اشتباه هم میشود»-به رنگ نسبتا تیرهپوست شخصیت و نیز به شهر«بم»اشاره میکند و همین بلافاصله ذهن خوانندهی ایرانی را به سوی زلزلهی بم و حوادث ناش از آن سوق میدهد.
نویسنده حتی به این توضیحات هم بسنده نمیکند و رخدادهای عمدی و ساختگی را شکل میدهد تا بلکه موضوع مهمتر و موقعیت تعلیقزاتر شود؛شخصیت نوجوان رمان مجبور میشود نامههای خاصی را زیر فرش پنهان کند تا بعدا سر فرصت آنها را با دقت بخواند و پاسخ برخی پرسشهایش را بیابد،اما وقتی مادرش سرمیرسد و آنها را بلافاصله مشغول بازی شطرنج میشوند،نویسنده باز به علت تأثرگرایی شدید،حادثهی تصادفی«بالا رفتن لبهی فرش» را با پای مادر که در اصل حرکتی عمدی و ساختگی برای«هییجانافزایی»فضای داستان است،ایجاد میکند و در نتیجه، ثابت میشود که او بر آن است عنان همهی حوادث مربوط به موقعیت دختر نوجوان(رها)را به میل و ارادهی خود شکل دهد."