خلاصه ماشینی:
"او، بیزار از فاشیسم، در برابر آن موضعگیری خاص خود را دارد، و عجیب نیست که میبینیم قهرمان داستان محاکمه نامش آدم است، همان آدمی که در همه کتابهای ادیان از او به خاطر سرپیچی از فرمان خداوند به عنوان رانده شده از بهشت یاد شده است.
نام این دختر باید تمثیلی از صلح، آرامش و خوشبختی باشد؛ اما نور شمس از فلسطین میرود چون یهودیان همه این سرزمین را برای خود میخواهند.
جهانبینی اسلامی مبتنی است بر عدالتخواهی سرسختانه، بر جنگ و جهاد و شهادت در راه آرمانهای متعالی، بر صلح و رفاقت و مدارا در صورت امکان، بر ارج نهادن به لحظهلحظه زندگی دنیوی همراه با توشه برداشتن برای جهان باقی، بر مجاز شمردن لذت و تفریح و شادی و بازی در محدوده اخلاق و شرع و عرف، بر معامله نکردن بر سر اصول و بنیادهای اندیشه و مبارزان کبود لوکلهزیو در رمان بیابان 8 دقیقا با همین خصوصیات به خواننده معرفی میشوند.
در داستان، این نور است که روشنگری میکند و در عین اینکه نوجوانی همچون سایر نوجوانان کاروان است، همه وقایع از دریچه چشم او دیده میشود و او«کانون ادراکات» میگردد.
گرچه در این بیابان باد شرقی یا باد ملعون(دو واژهای که لوکلهزیو خود به کار برده است) (9) reinoM میوزد اما این باد پالاینده و تصفیهکننده است، چون هیچ ناپاکی نباید در بیابان وجود داشته باشد.
با کشته شدن همراهان نور در سال 1912 در حاشیه صحرا کنار اقیانوس اطلس در جنوب مراکش استعمار حضور خود را به ثبت رساند، اما پنجاه سال بعد حلبیآبادی حاصل این حضور شد که لیلا در آن زندگی میکند."