چکیده:
«ابن عربی» و «مولوی»، دو عارف و شاعر هم عصردر قرن هفتم هجری می باشند که اولی نماینده دیار غرب جهان اسلام و دومی دنباله موج تصوف شرق، به ویژه خراسان است .اهمیت ابن عربی، در تدوین عرفان نظری اسلامی در دو اثر ماندگارش «فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم »است و اهمیت مولوی، به جهت بیان مفاهیم عرفانی به نظم در مهمترین اثر عرفانی در ادب فارسی،«مثنوی معنوی» است .در نوشته پیش رو کوشیده ایم با استناد به شواهدی از آثار مذکور، دیدگاه دو عارف را نسبت به زن مقایسه کرده و سپس، به واکاوی وجوه اشترک و یا افتراق ایشان در این زمینه بپردازیم.
Ebtehaj and Al-Feitouri were two competent contemporary poets، who were intellectually close together due to their common unfavorable social conditions. The trends followed by both these poets can be studied in social romanticism. The most important works produced by both are related to the time when they deplored the conditions of their countries. The comparative study of their works revealed that although traces of individualist romanticism were manifested in their works، the social themes of their poems were in line with social romanticism. They both combined romanticism with dynamic revolutionary literature in their poetry. In this article، the commonalities of their thoughts and overlaps between concepts raised in their poems were addressed. Features such as attention to social issues، commitment to the homeland، the role of love in defense، and lyrical look at social issues were compared and discussed.
خلاصه ماشینی:
"اگر رمانتیسم فردگرا متکی بر خیال و احساسات بود(ترحینی،1995،ص 145)،و با معیارهای زیبا شناختی که منحصر به بلاغت و جنبه ادبی شعر میشد،و با توجه افراطی به احساسات فردی از اجتماع و مردم غافل بود،و شاعران این جریان به عشقهای زمینی توجه میکردند و حتی در اشعارشان از آوردن مفاهیم منافی اخلاق ابایی نداشتند،در مقابل،رمانتیسم جامعهگرا با نزدیک شدن به مسایل اجتماعی شهرت خود را مرهون درونمایه هایی است که به کار میگیرد.
محمد الفیتوری در قصیده«هذا الشعب»از گرسنگی و فقر و ظلم شکایت میکند و از دردهایی که جامعهاش را دربرگرفته و زندگی را از آنان ربوده، سخن میگوید: {Sمشی علی الشوک أزمانا و أزمانا#و عانق الأرض جوعانا و عریانا# و خر تحت أنین الفأس مقبرة#و دب خلف زوایا الکوخ جرذانا# و ذاب بین سواقی اللیل أغنیة#حزینة و ذوی فی الدوح أغصاناS} (الفیتوری،1972،ص 158) [ترجمه:دیر زمانی است که این ملت بر خار قدم مینهد؛و گرسنگی و برهنگی زمین نصیبش گشته.
نکتۀ شایان ذکر در مورد محمد الفتیوری آن است که او در کنار قصیدههایش،به سرودن مسرحیه هایی در مورد وطن نیز پرداخته است که حاکی از ذهن خلاق و نبوغ او است و گرچه پنداری خطاست اگر تصور کنیم که فیتوری با وجود اهتمام به مسایل سیاسی-اجتماعی،کاملا واقعگرا است،اما این حقیقت را نباید نادیده انگاریم که در پارهای از اشعارش آنچنان ملی گرایانه برخورد میکند که مخاطب در اینکه این اشعار را در وادی واقعگرایی به حساب آورد یا رمانتیسم جامعهگرا، متحیر میماند و دور از انصاف خواهد بود اگر او را شاعری ندانیم که در رمانتیسم جامعهگرای خود به مرز واقعیت رسید."