چکیده:
تعریف حقیقی از منظر جمهور فلاسفه، ارائة ذاتیات ماهوی شیء است. ارائة ذاتیات، متوقف بر شناخت فاعل شناسا نسبت به آن شیء است. لذا در هر شناختی لازم است که متعلق شناخت و فاعل شناسا تبیین شوند. براساس مبانی نهایی ملاصدرا، متعلق شناخت، یک وجود ظلی منبسط است که واجد سه مرتبة مادی، مثالی و عقلی میباشد به گونهای که مرتبة مادی و مثالی از اعراض و شئون مرتبة عقلی هستند. فاعل شناسا نیز به تناظر با عالم عینی، یک وجود بسیط و مجرد است که در عین بساطت، میتواند با حرکت اشتدادی دارای سه مرتبة حس، خیال و عقل گردد. فاعل شناسا در هر مرتبه از ظهور که قرار دارد، متعلق همان مرتبه از ظهور را درک میکند. از سوی دیگر، ارائة تعریف حقیقی، متوقف بر شناخت ذاتیات شیء است و ذاتیات شیء همان مرتبة عقلی شیء است. لذا محال است که فاعل شناسا در مرتبة حس یا خیال باشد و بتواند ذاتیات شیء را ادراک کند. همچنین، تعریف حقیقی در علم حصولی و ماهیات مطرح است، در حالیکه علم حصولی در مرتبه عقل ممتنع است. بنابراین، بر اساس مبانی نهایی ملاصدرا، فاعل شناسا چه در مرتبه حس، خیال یا عقل باشد نمیتواند تعریف حقیقی یک شیء را که همان مقومات ماهوی آن است، درک نماید. ادراک حقیقت شیء صرفا براساس علم حضوری و به میزان مرتبة ادراکی فاعل شناسا که در تناظر با مرتبة وجودی اوست میسر است.
خلاصه ماشینی:
"(ایجی، 1325ق، ج4، ص178) اما به راستی ملاک و مبنای این وجه تمایز چیست؟ حکما و آن دسته از متکلمان که قائل به عدم قسیم بودن «شرط» برای علل اربعه هستند؛ چنین بر مدعای خود دلیل میآورند: زمانی که «فاعل» خودش علت مستقل در فاعلیت است و «ماده» نیز علت مستقل در قابلیت؛ دیگر «شرط» را نمیتوان علت مستقل در کنار سایر علل مد نظر داشت.
(قطب الدین شیرازی، 1369، ص512؛ سهروردی، 1375، ج2، ص62؛ شهرزوری، 1372، ص175) دلیل این قول روشن است؛ چرا که اگر امری علت را از تاثیر گذاری منع کند، آن علت در علیت خود بالفعل نخواهد بود، از این رو عقل در مییابد که در کنار سایر علل، امری که میتواند در تحقق شی مدخلیت داشته باشد، «عدم مانع» است.
(صدرالمتألهین،1981 م، ج2، ص 307؛ همان، ج5، ص293؛ کاشانی، 1375، ص209) اما اتحاد مصداقی میان علت غائی و فاعلی و یا صوری و مادی موجب نمیشود که یکی از آن دو از علیت ساقط شود؛ چرا که علل ناقصه اموریاند که عقل با تحلیل خود از واقع درک میکند؛ حال آنکه فاعل و غایت هر دو به یک وجود موجودند و ماده و صورت نیز به وجود دیگر.
ملاصدرا به نحو تلویحی در باب عدم تحقق اجزاء علت، به این نکته اشاره دارد که توارد علل مستقله را نمیتوان در باب آنها طرح ساخت؛ چرا که عدم اجزای علت در حقیقت علت نیستند؛ بلکه بیش از یک علت نداریم که همان «عدم علت تامه» است: «لا یلزم توارد العلل المستقلة علی معلول شخصی فی انعدام وجود الشیء بعدمات أجزاء علته و لا حاجة فیه إلی تمحلات ذکروها إذ العلة هناک أمر واحد هو عدم العلة التامة بما هی علة تامة»."