چکیده:
مصطفی صادق رافعی بیشتر به عنوان اندیشمند و نویسنده ای بزرگ در نوشتن مقالات با موضوعات اسلامی- اجتماعی شناخته شده است. او افزون بر این، در نقد ادبی نیز دستی توانا دارد. بسیاری از پژوهشگران، نقد نویسی رافعی را نقدی لغوی و در سطح واژگان دانسته اند، حال آن که وی پیرامون مفهوم «ادبیات»، «شعر» و «شاعر»، دیدگاه هایی دارد که فراتر از پرداختن به نقش «واژگان» در یک اثر ادبی است. اما این دیدگاه ها که نشان از گستره نگاه او به موضوعات ادبی دارد؛ تا چه اندازه تازه و نوآورانه است؟ در این مقاله، دیدگاه های او پیرامون جایگاه شعر و شاعری از لابلای نظرات بعضا دو پهلو و مبهم وی بیرون آورده و مورد بررسی قرار گرفته شده است تا از این رهگذر، میزان تازگی و استواری و دگرگونی های آن بر خوانندگان روشن گردد.
نتیجه این بررسی نشان می دهد که، با توجه به زمان و دوران زیست رافعی و محدودیت های آن برهه از جنبه تولید نظریات ادبی جدید، وی را می توان یکی از پیشگامان راه نو در ادب عربی به شمار آورد.
Mostafa Sadeg Rafaie is one of the intellectuals and great authors who has been renowned for his writings about Islamic and social matters. He is also an accomplished literary critic. While his points of view about literature، poem، and poet have been very novel، some of the researchers believe that Rafaie’s literary critiques are at the lexical level. These points of view originate from his wide understanding of literary subjects and are based on his great knowledge of literary heritages of Arab countries. In this paper، Rafaie’s points of view have been studied in order to show their novelty and the changes which occurred in them throughout his life.
خلاصه ماشینی:
"او تأکید میکند:«نظم عربی همان اوزان موسیقی است»و سپس با اشاره به شاعران معاصر خود میگوید:اما شاعرانی که تنها به پیوند الفاظ به یکدیگر و هماهنگی کلمات و به نظم کشیدن معانی و مضامین گذشتگان بپردازند،منسوب به جاهلیت هستند چرا که اگر اعراب جاهلی به خاطر عبادت بتها نام جاهلی بر خود گرفتند، اینان به خاطر عبادت وزن شایستۀ این نامند(همان،ج 3،ص 6).
این دیدگاه نشان میدهد که رافعی از وضعیت نظم شعر عربی راضی نیست و به دنبال حالتی است که در آن شعر را به نثر نزدیک نماید و با اینکه شعر موشحات و چگونگی به وجود آمدن آن را به عنوان نمونۀ تغییر و نوآوری،مثال میزند اما چگونگی شعر پیشنهادی خود را توضیح نمیدهد و تنها لزوم تغییر و نوآوری را احساس میکند.
برای همین است که رافعی شناخت محض را در شعر رد میکند و آن را بر عهده علم و فلسفه میگذارد و در مقابل از شاعر میخواهد،زیبایی نهفته در هرفکر و اندیشهای را به همان صورتی که آن را در ذهن میپالاید و شفاف میسازد تا تمام جنبههای پنهانیاش را آشکار سازد،با لطافت و ظرافت به تصویر کشد.
اگر تعاریفی که او از شعر داده بود در ذهن خود مرور کنیم،میبینیم که از همان ابتدا یعنی،حتی در مرحلۀ اول زندگی ادبی و در مقدمات دو دیوانش،به معنای کلی شعر و ارتباط آن با قلب و احساسات گرایش دارد اما هرگز تصریح نمیکند که وزن و قافیه را باید کنار گذاشت."