ملخص الجهاز:
"ابن عربی دست کم از 598 که به مکه رفت با محافل ایرانی آشنائی پیدا کرد در نوشتههای خود از برخی شیوخ ایرانی چون شهاب الدین سهروردی صاحب عوارف و اوحد الدین کرمانی نام میبرد و اما بهرغم نزدیکی با سلطان علاء الدین کیکاوس و ملک ظاهر و اقامت چندین ساله در حلب و دمشق اشارهای به شیخ اشراق و ماجرای دردناک شهادت او در آثار ابن عربی دیده نمیشود.
برای شرح احوال ابن عربی ر ک:جهانگیری محسن،محیی الدین بن عربی،بخش اول(موسهء انتشارات دانشگاه تهران 1359) داشت میگوید مردم شهر بر دو دسته بودند:دستهای هوادار شهاب و دستهء دیگر مخالف او بودند و اکثریت مخالفان بود که او را ملحد میدانستند و میگفتند که بههیچ چیز اعتقاد نداشت «و اکثر الناس علی انه کان ملحدا لا یعتقد شیئا» شمس تبریزی نیز که سیچهل سالی دیرتر به صحنهء ماجرا یعنی حلب و دمشق رفت از مخالفان شهاب یاد میکند.
ملک ظاهر سخت ترسید،بلند شد و رفت و بهروی خود نیاورد اما بهگفته شمس:«تأثیر آنش در دل بود که قصد او کرد پیش از تفحص2» در اینجا لازم میدانیم یادآور شویم که کتابهای شیخ اشراق بویژه حکمة الاشراق او پر است از این قبیل دعاوی که انسان میتواند با ریاضت از عالم ناسوت انسلاخ حاصل کند و آنگاه نه تنها در هوا پرد و بر آب رود و با همین بدن خاکی به آسمان صعود کند بلکه میتواند به مقام «کن»که مقام ایجاد و آفرینش است برسد و هر صورتی را که بخواهد بیافریند،جامهء«عزت و هیبت»پوشد و بههر شکلی که بخواهد درآید و از مغیبات خبر دهد،و بر نفوس فرمان راند."