Abstract:
وقایع خارق عادت بسیاری در دوران پس از پیامبران، در اسلام و مسیحیت نقل می شوند. درباره اصل وجود و دلالت این وقایع که در اسلام به نام کرامت و در مسیحیت به نام کلی معجزه خوانده می شوند اختلاف نظر هایی وجود دارد، اما در بسیاری از موارد نشانه ای از اعتبار الهی و حقانیت معرفی می گردند. مشکل مهم آن جا رخ می دهد که برفرض اعتبار یکسان نقل این کرامات در اسلام و مسیحیت آیا می توان آنها را نشانه ای از تایید الهی دانست؟ چگونه یک دلیل می تواند اثبات کننده دو باور بعضا متنناقض باشد؟ این مقاله به بررسی دلالت کرامات در اسلام و مسیحیت می پردازد و به این مسئله توجه دارد که چه دلالت معقولی برای کرامات هر دو دین قابل پذیرش است. در نهایت، اصل رجوع به فهم عرف به عنوان مبنای جامعی برای مواجهه با کرامات متعدد اسلام و مسیحیت و فهم دلالت آنان پیشنهاد می شود. این قاعده، دلالت هر کرامت را مطابق با فهم عرف از آن می داند. بر اساس همین اصل، دلالت مجموعه کرامات ظاهرا متعارض در ادیان نیز با مراجعه به همین قاعده کلی - یعنی فهم عرف- قابل بررسی است که طبق آن ارزیابی عظمت یک کرامت، مبنای تشخیص برتری آن قرار خواهد گرفت و در نتیجه، عظمت کرامات ملاک برتری و حقانیت بالاتر صاحب آن است
Machine summary:
در اسلام ، معجزات پيامبر و در مسيحيت ، معجزات حـضرت عيـسي بـدون هـيچ ترديـدي دلالت برحقانيت و تأييد الهي دارنـد، امـا خـارق عـاداتي کـه توسـط اوليـاي ديگـر ديـن خصوصاً آنها که در زمان معاصر رخ مي دهند از چنـد جهـت مـورد سـؤال اسـت : دلالـت آنها نزد عالمان اديان چيست ؟ چه دلالت معقول و جامعي مي توان بـراي کرامـات تـصور کرد؟ آيا با توجه به تعدد و گسترة وقوع کرامات در اسلام و مـسيحيت مـي تـوان دلالتـي براي آنها تبيين کرد که با وحدت حقانيت سازگار باشد؟ بعضي اين پرسش هارا با انکار چنـين وقـايعي در يکـي از دو ديـن بـه طـور کلـي محـو مي کنند، اما اولا با هيچ دليلي نمي توان به طور کامل منکر تمام اين خـوارق عـادات شـد، ثانياً مستندات قوي و ادلة اطمينان آور بعضي از اين وقايع که تا حـدودي در هـر دو ديـن شبيه به هم اند قابل انکار نيست و ثالثاً چنين پاسخي به هيچ وجه مـورد قبـول مؤمنـان واقـع نخواهد شد.
اين مبنا همـان طـور کـه اشـاره شـد از چند جهت قابل نقد است که به طور خلاصه اين گونه بيان مي شود: نخست آنکه مطابق بـا کارکردي که روايات براي کرامات بيان داشته اند نيست ؛ ديگر اينکه با فهم عرفي از آنهـا منافات دارد؛ چراکه مردم از ديدن کرامت به حقانيت صاحب آن ايمان مي آورنـد و ايـن با حکمت الهي ناسازگار است که به يک باطـل نـشانه اي دهـد کـه مـردم آن را دليـل بـر ۷۶ فصلنامۀ علمي – پژوهشي آينۀ معرفت ، سال دوازدهم ، شمارة سي و چهارم ، بهار٩٢ حقانيت بدانند؛ در نهايت اينکه اگر خالص و صالح بودن از جانب خداوند شايـستة چنـين موهبتي است ، اين خود نشان از بهرة عظيمي از حقانيت دارد.