Abstract:
آدمی بهعنوان موجودی فهیم، مدام با موضوع فهم سر و کار دارد و هر کنش و واکنشش همراه با فهم است. این همارهگی و اهمیت فهم، باعث شده که اندیشمندان، از دیر باز در پی شناخت ساختار و راههای نیل به فهم درست باشند. آگوستین بهعنوان یک قدیس اثرگذار مسیحی در طلیعۀ قرونوسطی و مولانا بهعنوان عارف و اندیشمند مسلمان اواخر این دوران، چنیناند. یکی از قواعد هرمنوتیک ایشان اعتقاد به تأثیر عوامل وجودی در فهم است؛ این دو اندیشمند زمانۀ اتحاد عاقل و معقول، ظروف مرتبطۀ حیطۀ فهم را جدای از حیطههای عاطفی و ارادی نمیدانند. پرچم این اندیشۀ مشترک، مزین است به آموزۀ آگوستینی «ایمان میآورم تا بفهمم» که با «ایمآنهمان تمییز و ادراک است» مولانا، همنوایی دارد. در تأیید این آموزه، نخست به بنیانهای مشترک فلسفی آن میپردازیم، سپس به دیدگاه مولانا مبنی بر لزوم همسنخی شناسنده با موضوع فهم. نهایتا برآنیم که تفاوت فهم یا بدفهمی گهگاه این آموزه، محصول عواملی چون اختلاف منظر و ندیدن مراتب ایمان و فهم در دو شکل دروندینی و بروندینی آن است. بنابراین ضمن معرفی سه مرتبۀ ایمان و دو ساحت فهم، با دیالکتیکی دانستن رابطۀ آن دو، به تبیین و رفع این بدفهمیها میپردازیم.
Machine summary:
با اینکه روسو با مطرح کردن مفهوم «اراده ی عام » گام مهمی در پیوند زدن آزادی و اخلاق و به ویژه «خودآیینی اراده » برداشت ، اما همچنان نظریه ی قرارداد اجتماعی وی از بنیان های نظری مکفی بیبهره بود و بنابراین ، آغشته به ابهامات و تناقضاتی قابل توجهی بود به طوری که به نظر میرسید همچنان در نظریه ی او شکافی بین خودآیینی اراده و اراده ی عام وجود دارد و هنوز پای یک قانون گذار بیرونی که مردم را مجبور به آزاد بودن میکند، در میان است (پولادی، ١٣٨٤: ٤٠-٢٣٨).
بنابراین ، «شرط صوری» اینکه انسان به جایگاهی که طبیعت برای او در نظر گرفته است ، برسد و «قابلیت تعیین غایات را در خود به وجود آورد»، این است که از وضعیت طبیعی خارج شود و به اجتماع مدنی پا گذارد چرا که «عالیترین غایت طبیعت - یعنی توسعه همه ظرفیت های طبیعی- تنها در اجتماع میتواند برای نوع بشر تحقق یابد» (٤٥ :١٩٨٩ ,Kant).
کانت مسئله تأسیس یک قانون (نظام ) مدنی کامل را تابع مسئله ارتباط خارجی قانونمند جوامع مدنی با یکدیگر میداند و معتقد است همان حالت جامعه پذیری غیراجتماعی که انسان را به ورود به یک جامعه مدنی وادار کرد، به نوبه خود موجب میشود که هر اجتماع مشترکالمنافعی ١، در روابط خارجی خود، یعنی به عنوان یک کشور نسبت به کشورهای دیگر، در یک آزادی نامحدود قرار داشته باشد؛ در نتیجه هر حکومتی باید از حکومت های دیگر همان شروری را انتظار داشته باشد که [در وضعیت طبیعی] افراد را تحت فشار میگذاشت و آن ها را برای ورود به یک وضعیت مدنی قانونمند الزام میکرد.