Abstract:
جبران خلیل جبران و سهراب سپهری، با وجود زندگی در محیط جغرافیایی و فرهنگی متفاوت و برخورداری از ویژگیهای روحی و روانی مختص به خود، خصایص مشترک قابل تاملی دارند. از جمله این جنبه های مشترک بین جبران و سپهری، مساله تنهایی و بازتاب چشم گیر آن در آثارشان است. جایگاه جبران و سپهری در ادبیات معاصر عربی و فارسی و پرمخاطب بودن آثار آن دو بر اهمیت مقایسه آن دو می افزاید. هدف اصلی و مهم مقاله حاضر، ریشه یابی تنهایی و علل آن نزد این دو ادیب معاصر است. از نتایج این جستار که به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام شده است، دریافت نقش آفرینی خانواده، جامعه، آرمان گرایی، تاثیرپذیری از مکتب رمانتی سیسم و اندیشه های صوفیانه، توجه به برخی از شخصیتها ی فکری و ادبی و شکست در عشق در بروز تنهایی این دو نویسنده است.
Machine summary:
"اگرچه در کتاب «مقایسة تطبیقی سهراب سپهری و جبران خلیل جبران»(مهدی رامشینی، 1385) نیز سرودههای این دو شاعر از بعد زیباییهای ادبی و موسیقی شعر، و تأثر آن دو از طبیعت و مقایسة جهان بینی آن دو بررسی شده است، مقالة حاضر به یکی از جنبههای روانی و باطنی جبران و سپهری میپردازد؛ خصیصهای مربوط به ذات، شخصیت و روان، که به صورت غیرارادی بر ادبیات آنها اثرگذار بوده است، و این امر، غیر از اندیشه، اعتقاد و جهانبینی آن دو است.
در این وضع جدید که او از زادگاه، سرزمین مورد علاقه و دوستان و آشنایانش دور شده و در مقابل، با مشکلاتی از پیش نشناخته روبرو گشته بود، به نوعی سرخوردگی و شکست روانی دچار شد که خاطره و تجربة تلخ آن، همواره در ذهن و فکرش باقی ماند؛ بگونهای که در سالهای بعدی زندگی خود، با داشتن دوستان و طرفداران، باز هم خود را غریبهای میخواند که در میان انسانها، تنها است: «أنا غریب فی هذا العالم.
جبران بعد از این شکست، معشوقههای بسیاری اختیار میکند و از این میان، از «میشلین» و «ماری هاسکل» درخواست ازدواج مینماید، اما بار دیگر شکست میخورد و سرخورده به دنیای تنهایی خود، باز میگردد، در حالی که زندگی او، قبل از این اتفاقات، به طور کامل تغییر کرده بود: «من حین إلی حین کانت تشرق وحدة جبران المظلمة بنور هادئ بعید یشع علیه من قلب ماری المحب."