Abstract:
رورتی در تلاش است به عنوان یک فیلسوف تحلیلی، در بستر اندیشهای پسامدرنی و با نگاهی پراگماتیکی که به واژگان و زبان دارد، به ساختار شکنی مسائل مختلف فلسفه مبادرت ورزد. بدین منظور، او تمام معرفتشناسی سنتی را با تمام مقولاتش (نظیر حقیقت، عینیت، عقل و غیره) زیر سوال میبرد. دیدگاه او این است که فیلسوفان سنتی (مثل افلاطون، دکارت، و کانت ) همواره با باور به واقعیتهای فراانسانی و فراتاریخی (نظیر حقیقت، خیر، خدا وغیره)، به انسانها به مثابه خادمان و کاشفان آن واقعیت بیرونی نگاه میکردند. رورتی در برابر این دیدگاه سنتی، مبحث همبستگی را مطرح میکند؛ یعنی توافق بر سر مسائل گوناگون که نتیجه نگاه پراگماتیکی ما به آنها و همچنین متاثر از هنجارهای جامعه خاص است. وی بر این باور است اگر ما خود را صرفا به روابط علی و معلولی بین خود و جهان محدود کنیم، آنگاه درستی این ادعا را خواهیم پذیرفت که این ما هستیم که با خلق واژگان جدید، همواره به جهان معنا می بخشیم و جدا از این واژگان، که ابزارهای سازگاری با زیست بوم هستند، هیچ واقعیتی وجود ندارد. رورتی به جای مفهوم سنتی حقیقت، که بر اساس نظریه مطابقت صدق و اندیشه رئالیستی شکل گرفته، مفهوم همبستگی را پیشنهاد میکند و مدعی است که در تبیین مفهوم وی از همبستگی هیچ گونه عناصر رئالیستی یافت نمی شود و همبستگی همچون دیگر مفاهیم، ساخته دست بشر و بر حسب منافع پراگماتیکی شکل گرفته است. سعی ما در این مقاله اثبات این مطلب هست که هر چند رورتی حقیقت وعینیت را به معنای سنتی رد کرده است اما نمیتواند عینیت را در هر صورت و مدلی منکرشود. و در نتیجه کم و بیش در دام تفکرعینیتگرایی و رئالیسم باقی میماند .
Machine summary:
همبستگي ، حقيقت ، رئاليست ،آنتي رئاليست ، مطابقت صدق مقدمه برحسب خوانش رورتي از تاريخ فلسفه ، از آن زمـان کـه فيلسـوفان شـروع بـه تفلسـف کردند، همة تلاش آن ها اين بود که براي توجيه آراء و باورهاي خود، به يـک حقيقـت متوسل شوند.
مفهوم همبستگي جايگزين عينيت و حقيقت عيني الف ) تبيين مفهوم همبستگي در قالب ديدگاه نئوپراگماتيستي خوانش رورتي از فلسفة سنتي بيانگر اين است کـه در آن فلسـفه ، «حقيقـت »، مسـتقل و جدا از تصورات و باورهاي ذهنـي انسـان تعبيـر شـده اسـت .
47) رد نظرية سنتي حقيقت از جانب رورتي ، تنها در بطن فلسفه هـاي پراگماتيسـتي قابـل فهم است ؛ به نظر پراگماتيست ها حقيقت چيزي نيست که مستقل از انسان وجود داشـته باشد؛ بلکه اگر عقيده اي به نتيجـة خـوب و کارآمـد بـراي انسـان بيانجامـد، بايـد آن را حقيقي قلمداد کرد.
البته ايرادي که در اينجا مي توان بر ديدگاه رورتي گرفت ايـن اسـت کـه خـود وي نيز، دچار تناقض گويي شده است ؛ زيرا زماني کـه او مـي گويـد فشـارهاي علـي وجـود دارد، سه نکته مهم عينيتي اثبات مي شود: نخست اين که منبع فشـار، بـه لحـاظ وجـودي وبه طور عيني ، مستقل از ذهن ما در عالم خارج وجود دارد.
به عبارت ديگر، اگر حقيقت آن گونه که رورتي مي گويد ، صفت جملـه هاسـت نـه جهان ، اين امر مستلزم آن است که جملات حاکي از « چيـزي » باشـند و قطعـا آن چيـز نمي تواند جمله هاي ديگر باشد؛ چون در اين صورت تسلسل نامتناهي به وجـود مـي آيـد کـه آن محـال اسـت و در آن صـورت نمـي تـوان از حلقـة جـادويي زبـان خـارج شـد.