Abstract:
مناقشات تمثالشکنی، در سده هشتم میلادی میان کلیسای کاتولیک رم و کلیسای قسطنطنیه، موجب ایجاد شکاف میان آنها شد. کلیسای ارتدوکس بهصورت رسمی در قرن یازدهم میلادی، اعلام جدایی کرد که شمایلنگاری از مشخصههای آن است. این مقاله با بررسی ارتباط مبانی نظری شمایلنگاری با کتاب مقدس، چگونگی پیوستگی آن دو را تبیین میکند. بنابر الهیات ارتدوکس، بسیاری از آموزههای مسیحی موجود در کتاب مقدس به نحوی در شمایلها تجلی یافته است. ازاینرو، شمایلنگاری را به نوعی «تفسیر بصری» کتاب مقدس دانستهاند. در مقابل، کتاب مقدس را بهمنزله «شمایل مکتوب» مسیح انگاشته، در نتیجه، احترام برابری را برای شمایل و کتاب مقدس قائل شدهاند. علاوه بر مسائل الهیاتی، به جنبههای هنری شمایلها در مقام هنر دینی یا هنر مقدس نیز توجه شده است. وجوه زیباییشناختی شمایلها، با استناد به تصویرسازیهای موجود در کتاب مقدس، تصاویر روایی و غیرروایی ازجمله تصویر خداوند، عیسی مسیح و انسان و نشانهشناسی برخی از شمایلها طرح شده است. این شمایلها در مقام نمادهایی از متون مکتوب و سنت شفاهیاند و صرفا کاربردی تزئینی ندارند.
Historical evidence ،based on the biblical texts justifying love on the one hand، and the just wars on the other hand ،seriously calls into question Augustins' theory of love of the enemy prevailing among the Christians .Discussion of such an idea in ancient religions and cultures among the Jews and the Greeks ،such as the dialogue between Socrates and Euthyphro in the book : Euthyphro (dialogues) conversation” by Plato، shows its importance for softening the hearts. This paper studies Augustine's theory of love of the enemy، which is based on the principle that God، by ordering to love others، commands us to have a correct inner judgment and a kind heart. Therefore، this teaching has gradually brought about an exaggerated interpretation of the Christ's personality and Christian law. Using an analytical-critical approach، this paper investigates and criticizes the origin and possibility of Augustine's theory of love of the enemy.
Machine summary:
"این بحث، خاستگاه مناقشات فراوانی میان مسیحیان و پیروان سایر ادیان ازجمله اسلام شده است که آیا مسیحیت حقیقتا دین محبت است؟ کدام دین دعوت به محبت میکند؟ پرسشی که در کانون تأملات این مقاله جای دارد، عبارت است از اینکه فلسفه و الهیات آگوستین در کلیت، چه نگاهی به مقولة محبت به دشمن، بهعنوان ساحتی اینجهانی و دنیوی دارد؟ دیگر آنکه از منظر آگوستین مسئله محبت به دشمن، با جنگهای مقدس مسیحیان چگونه قابل توجیه است؟ تلاش نگارنده در پاسخ به این پرسش محوری، بیتردید متضمن پرداختن به این مسئله است که اساسا نگاه آگوستین نسبت به مقولة دشمن، از چه جنسی بوده است؟ آیا وی به تأسی از استادان خود، برای این ساحت، آموزة الهیاتی «گناه ذاتی»، قائل بوده است، یا نسبت به آن دیدگاهی سیاسی یا حقوقی اتخاذ نموده است؟ به نظر میرسد، روح کلی حاکم بر دستگاه فکری آگوستین، حاکی از پذیرش گناه ذاتی و تفکیک شهر خدا و شهر غیرخداست.
این مقاله، که خاستگاه آموزه محبت به دشمن را از منظر آگوستین مورد بررسی قرار داد، به این نتیجه دست یافت که دیدگاه او در بهترین وضعیت، در باب محبت، صلح و جنگ، مبهم، مجمل و عاری از جزئیات است و همواره با این پرسش مواجه است که «برای مسیحیان در چه صورتی، وارد جنگ شدن قابل توجیه است؟» البته نبرد عادلانه، که اخیرا مداخله بشر دوستانه و قتلعام عادلانه وارد ادبیات حقوقی و کلیسایی مسیحیت کاتولیک شده است، را تا حد برقراری نظم و امنیت مجاز میداند، اما توضیح نمیدهد که جنگ باید چه شرایطی داشته باشد تا متصف به عادلانه گردد."