Abstract:
تقابل دو دیدگاه عرفانی و سلفی در حوزه هستی شناسی با تاکید بر دیدگاه دو صاحب نظر صاحب سبک یعنی ابن عربی و ابن تیمیه از جهاتی چند حائز اهمیت است. تفاوت مبانی نظری اندیشه ابن عربی به عنوان موسس عرفان نظری و ابن تیمیه به عنوان موثرترین شخصیت در تفکر سلفی پیش از این در پژوهشی مستقل مورد بحث قرار نگرفته است. تاکید ابن عربی بر وحدت وجود و اینکه تنها مصداق وجود حقیقی، خداوند است و سایر موجودات اعم از مجرد و محسوس در واقع مظهر وجود مطلق هستند، کاملا در برابر اندیشه کثرت گرایانه ابن تیمیه قرار دارد که به نوعی وجود خداوند را محسوس دانسته و ضمن انکار وجود خارجی مجردات، وجود حق تعالی را نیز حس شدنی می داند. تفاوت دیدگاه هستی شناسانه این دو شخصیت در مباحثی چون نوع نگاه به هستی خداوند، وجود و ماهیت، نظریه اعیان ثابته قابل جستجو است. چنانکه در قلمروهای دیگری چون انسان شناسی، معرفت شناسی و معادشناسی نیز قابل بررسی و تامل است. پژوهش پیش رو با تکیه بر مهم ترین کتاب های این دو شخصیت و به روش تحلیلی، زوایایی از تقابل و تضاد مبنایی این دو شخصیت که متعلق به دو مدرسه فکری در جهان اسلام اند را می نمایاند. هر چند عدم امکان جمع بین این دو دیدگاه از نکات مورد تاکید این تحقیق است، تصریح به پیامدهای این دو گونه باور و اعتقاد، از اهداف این تحقیق نیست. گرچه این امر نیز به طور تلویحی فراچنگ خواننده است.
Comparing the mystical and Salafi approach in ontology by emphasizing on the views of two eminent representatives of these approaches، i.e. Ibn ʽArabi and Ibn Taymiya is important in some respects. The difference between the speculative principles of Ibn ʽArabi as a founder of speculative mysticism and Ibn Taymiya as the most influential person in Salafi thought hasn’t been examined in any research thus far. Ibn ʽArabi’s emphasis on pantheism – and his belief that sole instance of real existence is God and other beings such as material and immaterial ones are manifestations of absolute existence - is in contrast with the pluralistic thought of Ibn Taymiya who regarded God as a material being who is perceptible and also denied the existence of immaterial beings. Their differences in ontological approach can be found in some issues such as their idea about the existence of God، existence and essence، the theory of eternal essences. These differences can be found in other spheres such as anthropology، epistemology and eschatology either. The present paper manifests their fundamental differences by analytical method and by emphasizing on their most important works. Although the impossibility of synthesis of these approaches is the confirmed point in this paper، mentioning the consequences of these approaches is not the aim of this paper، but they will be understood implicitly.
Machine summary:
هرچند گفته ميشود ابنعربي اصطلاح «وحدت وجود» را در آثارش به کار نبرده است، 65 اما بدون ترديد اين عقيده در آثار او سريان دارد و عباراتي که گوياي اين معنا باشد در جاي جاي آثارش هويداست و به روشني ميتوان گفت که در انديشه او؛ فقط يک وجود (Being) موجود است و ساير وجودها (Existence) فقط تجلي يا تشعشع ظاهري همان حقيقت واحد است.
ذات و صفات ابنعربي هرگونه بحث در مورد ذات خداوند را ناممکن ميداند و ميگويد: اين مسأله ضمن نهي قرآني (ابنعربي، بيتا: 3/28) در نقل روایي نيز نهي شده است؛ لا تفکروا في ذات الله.
ابنعربي تأييد ميکند که مباحث او درباره اعيان ثابته از متکلمان معتزلي برگرفته شده است، هرچند او بيان ميکند که آنها به فهم درست و کاملي از محتواي آن دست نيافتهاند (ابنعربي، بيتا: 2/232 و 3/ 47)؛ اما بهنظر ميرسد تنها منبع نظر ابنعربي در اين باب آراي معتزله نبوده، بلکه او به آراي فلاسفه درباره ماهيات و صور مرتسمه نيز توجه داشته است (قيصري، 1375: 61).
اما ابنتيميه در جاي جاي آثار خويش ضمن تأکيد بر انکار وجود خارجي مجرداتي همچون «نفس» يا «عقل به عنوان موجود قائم بنفس» معتقد است اين موارد صرفاً در ذهن است، خارج از آن وجودي ندارد و از مبدعات فلاسفه است (ابنتيميه، 1993: 2/33 و 59).
همچنين دکتر ابوکرم معتقد است اصطلاح وحدت وجود براي نخستين بار در آثار ابنتيميه و در نقد ديدگاه ابنعربي وضع شده است (ابوکرم، 1997: 47) که اين مطلب نيز ظاهراً درست نسيت، زيرا علاوه بر برخي نسخ خطي منسوب به ابنعربي، قونوي (607-673ﻫ.