Abstract:
مفهوم مشروعیت سیاسی یکی از مهمترین و بنیادیترین واژگان و مفاهیم علوم سیاسی و بهخصوص اندیشه سیاسی است. تفاوت مفهوم مشروعیت سیاسی در نگاه اندیشمندان سکولار بیشتر به تفاوت نگاه آنها به منشا مشروعیت باز میگردد. سوال اصلی مقاله این استکه مشروعیت در مبانی فکری سکولارهای معاصر ایران چیست؟ و نقاط اشتراک و یا افتراق اندیشه آنان با یکدیگر چگونه ارزیابی میشود؟ فرضیه اصلی این مقاله بر این اساس استوار است که متفکرین سکولار مورد بررسی، دین را دارای قلمرو محدودی میدانند و مدعای حداقلی آن است که نباید ترسیم نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی را از دین انتظار داشته باشیم و اساسا دین یک امر اخروی تلقی میشود. در این مقاله با استفاده از روش مقایسهای دیدگاههای مهدی بازرگان، عبدالکریم سروش و مهدی حائری یزدی بررسی در مورد مفهوم مشروعیت با یکدیگر مورد مقایسه قرار خواهد گرفت و با توجه به اینکه اندیشه سکولار بزرگترین رقیب فکری حکومت دینی است وجوه تازهای از اندیشه آنان را درخصوص مشروعیت ارائه خواهیم کرد. بهنظر میرسد متفکرین فوق اشاره بهرغم رویکردهای مختلفی که دارند در نهایت منشا مشروعیت را مردم میدانند.
Machine summary:
"برای درک اهمیت این موضع حائری، یعنی اعطا حقوق کامل به مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود، باید توجه داشت که مطابق برخی برداشتها از آئین اسلام، زبان دین، زبان تکلیف است و از آنجا که بحث درباره هر نوع حق، بحثی غیردینی یا برون دینی است، مسئله حقوق سیاسی مردم در اسلام جایی ندارد (کدیور، 1379: 321)؛ بهعلاوه یکی از لوازم ولایت شرعی فقیهان بر مردم، عدم امکان دخالت مستقلانه آنها در حوزه امور عمومی است، چنانکه یکی از محققان در تشریع دیدگاه معتقدان ولایت فقیه توضیح میدهد: مردم بهعنوان مولی علیهم در تمامی امور عمومی، شئون سیاسی و مسائل اجتماعی مرتبط به اداره جامعه، بهویژه در مسائل کلان در ترسیم خطوط کلی آن، ناتوان از تصدی، فاقد اهلیت در تدبیر و محتاج سرپرست شرعی هستند.
بههر حال در مورد نقد حائری بهنظریه قرارداد اجتماعی باید گفت که با گذشت چندین سده از عمر این نظریه، اندیشمندان غربی بهطور مرتب و از ابعاد مختلف آنرا مورد نقد قرار داده اند (لئواشتراوس، 1375: 256-305) اما نقد حائری از آن جهت که توسط یک فیلسوف مسلمان انجام شده، قابل توجه است و نکته دیگری که در اینجا باید بدان اشاره کرد، این است که حائری در حالی به نقد نظریه قرارداد اجتماعی میپردازد که این مسئله امروزه از دغدغههای اصلی اندیشمندان سیاسی در جوامع دمکراتیک نیست، در واقع حائری تلاش میکند مانند اندیشمندان قرون هجدهم و نوزدهم حق حاکمیت مردم و تعیین سرنوشت سیاسی آنها بهدست خودشان را اثبات کند، البته نباید فراموش کرد که حائری علاوهبر روسو، از اندیشهها و آثار سایر فلاسفه و اندیشمندان غربی پس از وی نیز استفاده کرده و بعضا به آثار آنها خصوصا کانت و هگل استناد میکند (حائری، 1995: 71 و 160)."