Abstract:
یکی از پرسش های عارفان مسلمان جایگاه تصوف در شریعت اسلام است. ایشان از آغاز شکل گیری تصوف بخش هایی از کتاب های خود را به بازشناسی پیوند میان شریعت و طریقت و اثبات اینکه خاستگاه طریقت و آموزه های صوفیانه، قرآن و روایات است اختصاص دادند. نقطه اشتراک بسیاری از این صوفیان این باور بود که شریعت پوسته و ظاهر دین است، درحالی که طریقت مغز و باطن آن است. احمد سرهندی، نیز به این مسئله پرداخته است. او بر ضرورت پیروی از دین و پرهیز از هرگونه بدعت در دین تاکید دارد. درعین حال، به باور وی، سیر و سلوک عارفانه بخشی از دین داری است که می توان به واسطه ی آن به ناتوان ساختن و واسازی نفس پرداخت. پس از « مقام ولایت» که واپسین گذار سلوک صوفیانه است، مقام دیگری وجود دارد که وی آن را «مقام نبوت» می نامد. این مقام پس از سیر نزولی سالک به دست می آید و در آن عارف به انجام احکام شرعی و عبادت ها نیازمند می گردد. به باور سرهندی، اگر مشایخ صوفیه می توانستند خود را از چنبر مقام ولایت که ویژگی هایش سکر و شطح و باور به اتحاد و حلول و وحدت وجود است برهانند، درمی یافتند که فرجام سلوک، بازگشت به مقام نبوت است که مبرا از هرگونه باور به توحید وجودی، سخنان شطح آمیز و بی توجهی به ارکان شریعت است.
Machine summary:
شبستری در گلشن راز شریعت را پوست؛ حقیقت را مغز؛ و میان این دو را طریقت میداند: تبه گردد سراسر مغز بادام ولی چون پخته شد بی پوست نیکوستشریعت پوست، مغز آمد حقیقت خلل در راه سالک نقص مغز استچو عارف با یقین خویش پیوست گرش از پوست بخراشی گه خاماگر مغزش برآری برکنی پوستمیان این و آن باشد طریقتچو مغزش پخته شد بیپوست نغز استرسیده گشت مغز و پوست بشکست (لاهیجی،731:1381) عارفانی که با موفقیت به انتهای سیر و سلوک میرسند، به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی از ایشان همچنان در مرحلة جمع و وحدت باقی میمانند و نمیتوانند به انجام تکالیف شرعیه و عبادات بپردازند.
خلاصة شرح سیر و سلوک وی از این قرار است: در آغاز پس از آنکه شیخ احمد به ذکر «اسم ذات»، که باقی بالله به او تعلیم داده بود میپردازد، در وی لذت بسیار پیدا میشود و از شوق میگرید و تنها پس از یک روز به «بیخودی»، که به قول او نزد بزرگان نقشبندیه به «غیبت» معروف است، دست مییابد.
سرهندی میگوید که وقتی هنوز از طرفداران وحدت وجود بوده و از اقوال شطحآمیز ناگزیر، این رباعی سراسر شطح را برای خواجه باقی باالله نوشته است: ای دریغا کین شریعت ملت اعمائی استکفر و ایمان، زلف و روی آن پری زیبایی است ملت ما کافری و ملت ترسائی استکفر و ایمان هر دو اندر راه ما یکتایی است (سرهندی، 1383، ج1: 134- 133) سرهندی با وجود «مجوز» و « مستحسن» خواندن شطحیات در مقام وحدت و جمع، بر مشایخ صوفیه نظیر بایزید بسطامی، حلاج، رابعه و ابنعربی خرده میگیرد که چرا نتوانستهاند سیر و سلوک را به پایان برسانند و از مقام جمع و سکر و اقوال شطحآمیز گذر نکردهاند تا بتوانند به حقیقت اسلام و ایمان، که در مقام صحو پس از سکر بهدست می آید، نائل شوند.