Abstract:
رومن اینگاردن بنیانگذار هستیشناسی هنر است. او با رویکردی پدیدارشناختی و تحتتأثیر آموزههای فلسفی هوسرل کوشید نشان دهد که اثر هنری و ابژۀ زیباشناختی دو موجودیت متفاوتند. اثر هنری شیای مانند سایر اشیای واقعی است، درحالیکه ابژۀ زیباشناختی ماهیتی قصدی دارد و با کنشهای آگاهی و در ذهن مخاطب قوام مییابد. آثار موسیقی کلاسیک هستیشناسی یگانهای دارند. از یکسو اثر موسیقایی همان پارتیتوری است که آهنگساز آن را تصنیف کرده است و از سوی دیگر، این اثر در هر بار اجرا هستی متفاوتی پیدا میکند. هستی اثر ادبی نیز لایهلایه است و اثر به درجات مختلف در هر یک از این لایهها متحقق میشود. به اعتقاد اینگاردن هر اثر هنری فضاهای نامتعین و نامشخصی دارد که مخاطب طی تجربۀ زیباشناختی آنها را تکمیل میکند. مخاطب با پُر کردن این فضاها به اثر هنری یک هستی انضمامی میبخشد. بنابراین، درک اثر هنری مستلزم مشارکت فعّال مخاطب است و اثر در رویکردی بیناسوبژکتیو تقویم میشود.
Machine summary:
اثر هنری شیای مانند سایر اشیای واقعی است ، درحالیکه ابژة زیباشناختی ماهیتی قصدی دارد و با کنش های آگاهی و در ذهن مخاطب قوام مییابد.
به اعتقاد اینگاردن اثر هنری ادبی «به لحاظ انتیک نحوة وجودی نامستقل »٧ دارد ( ,Ingarden ٣٦٢ :a١٩٧٣)، یعنی اثر نه مستقل و خودآیین است و نه کاملا به آگاهی مؤلف و مخاطب متکی، بلکه به شکل پارادوکسی بر هر دوی آن ها مبتنی است و البته از آن ها فراتر میرود.
جالب آن که آراء و افکار او نزد فیلسوفان تحلیلی هنر نیز با استقبال روبه رو شده ( ,Limido-Heulot ١٠ :٢٠١٣) اینگاردن در قطب سوبژکتیو بحث میکند که اثر هنری چگونه به واسطۀ دریافت نزد مخاطبان از ابژه های معمول زندگی روزمره متمایز و به «ابژة زیباشناختی» مبدل میشود.
اینگاردن توضیح میدهد که اثر موسیقایی به لحاظ انتیک ماندگار و زمانمند است ؛ یعنی پس از تصنیف ماندگار میشود و زمان ها و مکان ها و فرهنگ های مختلف را درمینوردد، حال آن که اجرای زنده پس از خاتمه دیگر وجود ندارد (مگر صورت ضبط شدة آن ).
اما اگرچه اثر موسیقایی «ایدئال » نیست ( یعنی در زمان و مکانی واقعی تصنیف شده است ) نمیتوان آن را موجودیتی «رئال » در نظر گرفت زیرا مثلا بخش های مختلف آن همزمان و بدون تسلسل و مستقل از هم وجود دارند؛ اینگاردن این ویژگی را «ساختار شبه زمانی »١٧ مینامد که با زمان بیناسوبژکتیو اجرا نسبتی ندارد.