Abstract:
جریان داستان مدرنیستی از مهم ترین جریان های داستان نویسی ایران و بیژن نجدی از برترین نویسندگان این جریان است. او نویسنده ای ساختارشکن و تجربه گراست. زبان داستان های نجدی مملو از استعاره و تشبیه است. این ویژگی داستان های نجدی زبان آثار او را تاحد زیادی به زبان شعر نزدیک کرده است و نوعی تشخص سبکی به آثار او بخشیده است؛ تاجایی که می توان او را بنیان گذار داستان نویسی شاعرانه در ادبیات داستانی ایران به شمار آورد.
از مهم ترین عواملی که موجب می شود داستان های نجدی مدرن به شمار آید، عناصری همچون شاعرانگی زبان، بهره گیری از گسست زمانی و ورود به ذهن شخصیت هاست. در این مقاله، با بررسی عناصر روایی در داستان «یک سرخ پوست در آستارا»، نشان داده ایم که این داستان، مدرن به شمار می آید و نجدی توانسته از ویژگی های داستان مدرن به خوبی استفاده کند. از دیگر موضوعات مهمی که در این داستان دیده می شود، تقابل مرگ و زندگی، تخیل و واقعیت و تقابل پذیرش وضعیت موجود و آرمانی ا ست. بیژن نجدی با بهره گیری از تکنیک های داستان مدرن، به زیبایی هرچه تمام تر، درپی بیان اندیشه ها و مبانی فکری خویش بوده است.
The modern literary movement in Iranian fiction writing is the most important movement in Iranian literature and the best author in this movement could be noted as Bijan Najdi. He was an anarchist and Empiricist author. Najdi’s stories are full of metaphors and similes، a trait which makes the language of his stories closer to the language of poetry and givessuch a stylistic distinction to his works that he is considered in Persian literature as the founder of poetic fiction. The most important factors that mark Najdi’s stories as modern stories are elements such as poetic language، use of time gaps and penetration of the mind of his characters. In this paper surveying the narrative elements of "An Indian in Astara"، we demonstrate that the story is a modern story and that Najdi employs modern narrativeelements، such as confrontation of life and death، imagination and reality، and acceptance of the situation and idealism، in order to express his ideas and the intellectual foundations of his thoughts.
Machine summary:
"تمامی اینها برخاسته از نگاه اسطوره گرایی است که نویسنده در متن مطرح می کند و تمام جهان پیرامون خود را زنده می انگارد و روایت این گونه از جهان پیرامونی ، نیازمند تخیلی ژرف است که در این داستان و دیگر داستان های نجدی به خوبی دیده می شود: در را باز کردم ، سرمای آستارا و مرتضی با هم آمدند توی اتاق (همان ، ۲).
او راوی درونی محسوب می شود؛ زیرا خود اتفاقات را دیده است و همه چیز را از دریچة دید خود برای مرتضی بیان میکند: گفت : سرخ پوست میگفت سال ۱۹۴۷، دو روز پیش از حملة امریکایی ها به درة ما، کوچ مصیبت بار بچه ها و زن ها و قاطرها و پیرمردهای قبیله به کوهستان پر از سنگ های تیز و مقدس اطراف دره شروع شد (نجدی ، ۱۳۹۴: ۶).
با دقت در آن چیزی که این شخصیت ها روایت می کنند و اتفاقات و موقعیت ها، می توان صداهای دیگری در متن این داستان شنید؛ برای مثال ، وقتی مرتضی از قول سرخ پوست از جریان مک کارتی ١١ سخن به میان می آورد یا از پیدا شدن کتاب لنین ۱۲ در میان وسائل مارجینیما سخن می گوید یا از مرگ مشکوک مرتضی درکنار مرز شوروی سخن می گوید یا از رفتن ماراجی یما به کردستان و آموزش ساختن پانچا به کردها حرف می زند، به گونه ای درپی بیان لطیف و هنرمندانة صداها و اندیشه هایی است که در داستان می خواسته به آنها بپردازد."